در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران با مجموعه ای از رفتارها روبه رو می شویم که در اصلاح به آنها گفتمان مقاومت می گویند. گفتمانی که مختصات و ویژگی هایش، آن را از گفتمان مقاومت متمایز کرده است. در گفتمان فوق، سازشکاران، سازش را جایگزین تعامل می کنند...
گفتمان انقلاب اسلامی ایران گفتمانی برآمده از آرمانها و ارزشهای بلند اسلامی و دینی است. در این گفتمان، شاخصهایی چون استقلال، آزادی، ظلمستیزی، عدالت، توجه به مستضعفین و محرومان، معنویت، اخلاق و... جایگاه ویژهای دارند که راهبردهای نظام جمهوری اسلامی ایران در هر مقطعی میبایست بر این مبانی استوار باشد. این آرمانها و ارزشها در طول حیات انقلاب همیشه با حمایت قاطع مردم همراه بودهاند و امروز در دههی چهارم انقلاب، این حمایت مردمی که مبتنی بر مقاومت و ایستادگی بر آرمانهاست، همچنان با قوت روزافزون ادامه دارد.
اما در مقابل این گفتمان متعالی، از ابتدای انقلاب تا کنون، رویکردی زاویهدار با آرمانهای انقلاب به عنوان «خط سازش» وجود داشته است که یا اساساً اعتقادی به این شاخصها نداشته و یا اگر هم اعتقادی داشته، در آن پایدار و مقاوم نبوده است. مرور عقبهی این جریان از ابتدای انقلاب نشان میدهد که خط سازش برآمده از گروهها و گرایشهای مختلفی است. از عمده جریانهای آن در دههی اول انقلاب میتوان به «جریان مهندس بازرگان، جریان بنیصدر، ملیمذهبیها و نهضت به اصطلاح آزادی، مجاهدین خلق (منافقین)، لائیکها و مارکسیستها (حزب توده و فداییها)»؛ در دههی دوم به «حلقهی کیان و سروش، تکنوکراتها و حزب کارگزاران»؛ در دههی سوم به «جریان دومخرداد، اصلاحطلبان، حزب مشارکت» و در دههی چهارم نیز به «تلفیقی از جریانهای گذشته و خط انحراف جدید» اشاره کرد.
در این نوشتار، ضمن مرور مبانی «خط سازش»، چالشهای فکری و عملی این جریان و پیامدها و عواقب آن را بررسی مینماییم و در ادامه، فرصتها و ظرفیتهای گفتمان مقاومت را در راستای نقد بهتر خط سازش مرور میکنیم.
مبانی خط سازش
مبانی خط سازش، بر اساس آنچه جریانهای فکری متعلق به آن در ظاهر بیان میکنند، تعامل و ارتباط با قدرتها و دولتهای جهانی (مشخصاً کشورهای غربی) است و اینکه برای توسعهی کشور، ناچار از ارتباطی همراه با تسامح و تساهل با آنها هستیم. حامیان این خط معتقدند باید به جای تقابل و درگیری نظری و عملی با غرب، تعاملی دوطرفه و مبادلهای و به دور از تعارض، تنش و درگیری داشته باشیم تا در این ارتباط هر دو طرف به منافع مورد نظر خود دست یابیم.
این تفکر شاید در وهلهی اول منطقی به نظر رسد، چرا که هر ایرانی مسلمان عاقلی بر اینکه در دنیای امروز برای ادارهی حکومت و ارتقای وضعیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه باید با سایر کشورها تعامل و ارتباط داشت اذعان دارد، اما وقتی وارد عمق دیدگاه این جریان میشویم، چالشهای متعدد فکری و عملی بروز میکند که همان ایرانی مسلمان عاقل را در برابر این نوع رویکرد با سؤالهای جدی روبهرو میسازد.
چالشهای خط سازش
چالشهای فکری خط سازش از آنجا بروز میکند که این جریان ناچار است برای تعامل مورد نظر خود با غرب از خطقرمزها، آرمانها و شاخصهایی که جزء لاینفک گفتمان متعالی انقلاب اسلامی است کوتاه بیاید؛ چرا که تعامل دو طرف زمانی میتواند به منفعت و سود دوطرفه منتهی شود که هر دو طرف در شرایط و موضع برابر و مساوی قرار داشته باشند، اما امروز در حالی دههی چهارم انقلاب را طی میکنیم که تجربهی قریب به 34 سال برتریطلبی غرب و آمریکا در پیش روی ما نشان میدهد غرب نه تنها ذرهای از موضع برتریجویانهی خود کوتاه نیامده، بلکه همواره در صدد اعمال دشمنیهای متعدد، مختلف و متنوع علیه نظام و مردم ایران اسلامی بوده است.
ماهیت نظام مادیگرا و قدرتطلب جهانی، ماهیتی سلطهطلب و استکباری است که هر نوع تعاملی با دیگران، به ویژه ایران اسلامی را از موضع بالا به پایین میخواهد و لذا خط سازش برای پیاده کردن سیاستهای خود، میبایست آرمانها، ارزشها و شاخصهای نظام اسلامی را وجهالمصالحهی تعاملی با غرب قرار دهد که در این به اصطلاح تعامل، نظام اسلامی از مواضع و شاخصهایی که آنها قبول ندارند کوتاه بیاید و در مقابل نیز غربیها بخشی از الگوها، سیاستها و شاخصهای توسعه خود را، که به تعبیر رهبر فرزانهی انقلاب دانشی دستچندم و دستمالی شده است[1] صمیمانه به ما تقدیم کنند!
تفاوت تعامل با سازش
تعامل بینالمللی دولتها و ملتها باید در قالب روابط و ضوابط بینالمللی بگنجد. این روابط مجموعهای از اقدامات و کنشهای متقابل واحدهای حکومتی و نهادهای غیردولتی و همچنین روندهای سیاسی میان ملتهاست که در اصطلاح، روابط بینالملل نام دارد.[2] در این روابط، اصول و ضوابطی باید حاکم باشد که هر گاه از طرف دولتها و جوامع بینالمللی رعایت و اجرا شوند، میتوان گفت تعاملی دوسویه و مبتنی بر منافع دولتها و ملتها شکل گرفته است. برخی از این اصول عبارتاند از:[3]
احترام به اصل تساوی حقوق و خودمختاری ملل؛ احترام متقابل و رعایت نزاکت بینالمللی دولتها؛ احترام به استقلال سیاسی دولتها و حاکمیت ارضی کشورها؛ عدم دخالت دولتها در امور داخلی همدیگر؛ توسعهی همکاری دوستانهی بینالمللی دولتها به منظور حل مشکلات؛ همکاری دوستانهی دولتها با سازمان ملل متحد و سازمانهای بینالمللی وابسته به آن؛ احترام به ادیان، مذاهب، عقاید بشردوستانه و آزادیهای اساسی و طبیعی افراد بشر و غیره.
این در حالی است که تجربهی 34ساله انقلاب اسلامی نشان میدهد طرف مقابل ما (با محوریت آمریکا) هیچ گاه پایبند به رعایت حقوق و اصول و ضوابط حاکم بر یک روابط دوسویه و تعاملی نبودهاند. دخالتهای وسیع، مکرر و بیمنطق در امور داخلی ایران، بسیج رسانههای پرقدرت بینالمللی با پشتوانهی صهیونیسم برای تئوریزه کردن این دخالتها، عدم احترام به استقلال، آزادی، مذهب و عقاید ملت ایران اسلامی، اجماع مستکبرانه در حمایت از حملهی نظامی هشتسالهی عراق به ایران، تصویب تحریمهای گسترده در حوزههای مختلف علیه ایران برای اعمال فشار اقتصادی و سیاسی، بهکارگیری انواع حربههای کینهجویانهی نرم و سخت برای مقابله با ایران و گفتمان انقلاب اسلامی و... بخش عمدهای از عدم رعایت حقوق و اصول و ضوابط حاکم بر تعامل و روابط است و این سیاست کینهتوزانه امروز همچنان از طرف غرب علیه ما ادامه دارد و در واقع به یک رویه تبدیل شده است!
علیرغم دشمنیهای آشکار غرب علیه بنیانهای فکری، عقیدتی و گفتمانی انقلاب اسلامی و علم حامیان خط سازش داخلی بر چنین رویهای، به دلایل مختلف آنها همچنان به دنبال تئوریزه کردن «سازش» در محافل مرتبط با خود هستند تا به نوعی بتوانند این خط را در سیاستهای کلان خارجی نظام وارد کنند.
مرور و نقد مصادیق عینی خط سازش
برای مثال، مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام با مدیریت حسن روحانی، دارای پنج معاونت پژوهشی است که دو تا از معاونتها با عنوان «روابط بینالملل» و «سیاست خارجی»، با داشتن گروههای پژوهشی، مباحث استراتژیک مختلف بینالمللی را بررسی میکنند و نتایج آن را در قالب گزارشهای راهبردی، نشستهای تخصصی و مقالات مختلف، تجزیهوتحلیل و ارائه مینمایند. برآیند خط فکری غالب پروژهها و دستاوردهای این معاونتها در حوزهی سیاست خارجی و بینالملل، نگاهی سازشگر و انفعالی را که حاصل استحالهی فکری و کوتاه آمدن از آرمانها و ارزشهای انقلاب است، به صورت بسیار نرم و در لفافهی ادبیات مدرن و مغالطهآمیز تئوریزه میکند.
به عنوان نمونه، در دو کنفرانسی که این مرکز در اسفندماه 1386 با عنوان «کنفرانس ملی چشمانداز بیستساله و الزامات سیاست خارجی توسعهگرا» و در دیماه 1391 با عنوان «کنفرانس تحولات سیاست خارجی در پرتو سند چشمانداز» برگزار کرده است، به وضوح میتوان انگارههای خط سازش را از محتوا و محور مقالات ارائهشده در آنها مشاهده کرد. محور اکثر مقالات بر مبنای توسعه با مفهوم رایج غربی است، در حالی که این توسعه الزامات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... خاص خود را به همراه دارد. لذا برای رسیدن به اهداف مورد نظر در پارادایم این نوع توسعه، ناچار از پذیرفتن الزامات آن خواهیم بود. مثلاً الزامات توسعه بر مبنای فلسفهی غربی، اولویت اقتصادی، منفعت و سود اقتصادی را بر سایر حوزهها طلب میکند؛ موضوعی که در مقالات این کنفرانس به جد به آن پرداخته شده است و لازمهی سیاست خارجی توسعهگرا را داشتن دیپلماسی اقتصادی (که در تعریف، اولویت قرار دادن اقتصاد بر سایر حوزههاست) عنوان میکند.
از دیگر الزامات توسعهی غربی، داشتن تعامل بینالمللی همراه با واقعگرایی و پرهیز از تنش است. در مقالات کنفرانس نیز صراحتاً به واقعگرایی و پرهیز از هر گونه تنش و تصویرسازی مناسب از کشور اشاره شده است. در واقع این دیدگاه در خوشبینانهترین حالت، یک نوع نگاه حداقلی به آرمانها و ارزشها را تئوریزه میکند. با این دیدگاه، پافشاری بر آرمانها نباید منجر به تعارض و تنش شود و لذا چنانچه نظام در سیاست خارجی در مقطعی مجبور شود بین ایستادن بر آرمانها و خطقرمزهای انقلاب و عدم تعارض با بازیگران خارجی یکی را انتخاب کند، لازم است برای جلوگیری از تنش و تعارض و از دست رفتن فرصتهای اقتصادی و تصویرسازی نامناسب از کشور، آرمانها و ارزشها را قربانی کند.
این مواضع انفعالی و ارزشگریز خط سازش در حالی است که:
اولانظریات توسعهی امروز با چالشهای جدی روبهروست؛ به نحوی که کشورهایی که سالها ژست توسعهیافتگی خود را به صورت چماق برتری بر سر سایر کشورهای جهان میکوفتند و آنها را با ادبیاتی چون جهانسومی، عقبمانده، توسعهنیافته و... تحقیر میکردند، امروز به شدت درگیر تبعات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی توسعهی خودساخته هستند و تنها، پشتوانهی سالها چپاول و غارت ثروت سایر ملتها و بهرهدهی نسبی تکنولوژی آنهاست که موقتاً آنها را سرپا نگه داشته است.
ثانیا مسیر توسعهی غربی الزاماً از سازش نمیگذرد، ولی برخی به دلایل مختلف و قابل تأمل، همواره به دنبال تحمیل ادبیات سازشگرانه و کوتاه آمدن از آرمانها و ارزشهای نظام هستند.
ثالثاً غیر از واقعیتهایی که این طیف به آن اشاره میکند، واقعیتهای دیگری نیز مثل نفرت ملت ایران از آمریکا و مخالفت با خوی استکباری غرب، سابقهی بد غربیها و آمریکا در تعامل با ایران که امکان اعتماد به آنها را کم میکند و هزاران واقعیت دیگر که اجازهی نزدیکی به غرب را به راحتی نمیدهد وجود دارد، ولی به نظر میرسد عمداً از نگاه نخبگان خط سازش مغفول مانده است.
رابعاً مقام معظم رهبری به عنوان راهبر فرزانهی کشور، مبحث «پیشرفت» را با تأکید، در مقابل «توسعه» مطرح فرمودهاند و تصریح دارند بر اینکه نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور باید به سمت تدوین الگوی پیشرفت در تراز اسلامیایرانی باشد و به طور جد، از حرکت در مسیر توسعه با الزامات غربی بپرهیزد. بنابراین باید دید چرا مرکزی استراتژیک و پژوهشمحور که با بودجهی نظام، وظیفهی تبیین اهداف متعالی نظام را دارد، به شدت در پی تئوریزه کردن خط سازش و مصرّ بر حرکت در مسیر توسعهی غربی، به خصوص در حوزهی سیاست خارجی است؟!
جریان اصلاحات، نمونهی بارز خط سازش
البته نظام و مردم ایران اسلامی تجربهی زیادی از تحمل تبعات رویکرد خط سازش به خصوص در سالهای حکومت اصلاحطلبان در دولت و مجلس دارند که بسیار دردناک و قابل تأمل است. در آن سالها، در حالی گفتمان منفعلانه و سازشگر «گفتگوی تمدنها» از سوی خاتمی، رئیس وقت دولت اصلاحات، با افتخار تبلیغ میشد که نتیجهی آن همه عقبنشینی و کوتاه آمدن از مواضع انقلابی و اسلامی، به خصوص در حوزهی سیاست خارجی، محاصره شدن ایران اسلامی توسط آمریکا و متحدان غربیاش شد و حتی علیرغم همکاری گستردهی دولت اصلاحات با آمریکا در قضیهی حمله به افغانستان، نهایتاً آمریکا ایران را «محور شرارت» نامید.
جالب اینجاست که دولت اصلاحات در راستای تدوین برنامهی چهارم توسعهی مبانی را به عنوان یک کتاب و سند پشتیبان چاپ کرد با عنوان «مبانی برنامهی چهارم توسعه» که در آن عملاً نسخهی وابستگی نظام و سازش و تسلیم به صورت ظریف و بعضاً بسیار صریح پیچیده شده بود. آنها هضم شدن در نظم جهانی، کوتاه آمدن رهبران عالی نظام در قبال مسائل فلسطین و حزبالله لبنان و نرمش سخن در برابر غرب، به خصوص اسرائیل، که جزء استراتژیکترین راهبردهای نظام اسلامی هستند و... را تجویز کردند و حتی چشمانداز بیستسالهی نظام را نیز به سخره گرفتند.
به عنوان مثال، در قسمتی از این کتاب آمده است:
«به رغم آرزوهای رمانتیک ملی، اسلامی و یا اسطورهای که نخبگان سیاسی یک سدهی اخیر ایران از خود بروز دادهاند، بررسی توان و قدرت بالفعل و بالقوهی امروز ایران حاکی از این است که طی بیست سال آینده، ایران حداکثر بتواند به بازیگری مؤثر در سطح مدیریت هژمونیک منطقه تبدیل شود. گرچه رهبران سیاسی ایران به طور کمابیش گستردهای در گذشته و حال در صدد ظاهر شدن در نقشی فرامنطقهای بودهاند، اما دستاوردهای ایران در افغانستان، بوسنی، سودان، عراق، فلسطین و لبنان، عمدتاً از افزایش هزینههای تعامل تا فرصت برای کشور، حکایت داشته است.»[4]
در ادامهی این مبانی، بعد از فهرست شدن مشکلات و سیاهنمایی وضع موجود ایران بعد از انقلاب، آمده است: «با توجه به این عوامل و موارد متعدد دیگر، میتوان گفت که سهم ایران، در نظام جهانی و حتی روندهای منطقهای، به گونهای است که نمیتوان آن را یک قدرت در حال رشد جهانی و حتی منطقهای نامید. شرایط در حال افول میباشد و جایگاه و قدرت ایران در حال نزول.»[5]
بله، این تنها مرور بخش کوچکی از مبانی و تئوریهای سازشکارانه و تسلیمی خط سازش و تبعات حاصل از آن است که حامیان آن سعی کردهاند به لطایفالحیل، آن را در قالب ادبیات و تفاسیر مغالطهآمیزی چون «تنشزدایی»، «عدم تعارض»، «هزینهفایده»، «واقعبینی» و... تئوریزه کنند و راه ضربه زدن به جبههی حق را برای دشمن هموار سازند.
این به اصطلاح تعامل که در مبانی خط سازش به صورت مکرر به آن پرداخته میشود، نتیجهاش تنها عقبنشینی از آرمانها و ارزشها و متضرر شدن نظام و ملت سربلند ایران اسلامی از یک سو و پیشروی، منتفع شدن، لجاجت و زیادهخواهی روزافزون دشمنان، از سوی دیگر خواهد بود.
گفتمان مقاومت؛ فرصتها و ظرفیتها
در مقابل گفتمان سازش و تسلیم، پادگفتمان انقلاب اسلامی ایران قرار دارد که دارای دو وجه سلبی و ایجابی است. محوریت گفتمان سلبی مقاومت، «نفی سلطه و نفی استکبار» است. بر مبنای این گفتمان که برآمده از روح قرآن، اسلام و ولایت عظمای ائمهی معصوم (علیهم السلام) است، هر گونه زیادهخواهی و تجاوزطلبی مستکبران عالم قابل پذیرش نیست و بر امت اسلامی واجب است تا با تمام توان با آن مقابله کنند.
اما محوریت وجه دیگر گفتمان مقاومت که ایجابی است، عدالتطلبی، معنویتگرایی، عزتطلبی، استقلالطلبی، حکمت، عقلانیت، مصلحتگرایی و... است. تجمیع دو وجه گفتمان مقاومت، فرصتها و ظرفیتهایی برای انقلاب اسلامی داشته و دارد که این گفتمان را برای همهی زمانها و در همهی شرایط کارا، اثربخش، زنده و پیشرو کرده است.
مرور تجربهی 34سالهی انقلاب نشان میدهد که رمز موفقیت، عزت و سربلندی، ایستادگی و پیشرفت در عرصههای مختلف نظام برآمده از این گفتمان بزرگ است. وجه سلبی این گفتمان بود که باعث شد نظام و ملت ایران اسلامی با تمام توان در مقابل تهاجم هشتسالهی دشمن متجاوزگر که متشکل از جبههای گستردهای از آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و... در حمایت از رژیم بعث عراق بودند، مردانه بایستد و ذرهای از آرمانها و ارزشها و خاک سرزمین خود عقب ننشیند. این وجه سلبی گفتمان مقاومت است که 34 سال آمریکا را در پشت در نگه داشته و علیرغم هجوم بیامان او و همپیمانان غربیاش، همچنان در مقابل زیادهخواهیهای آنها ایستاده است و ذرهای از حقوق مسلم خود کوتاه نمیآید.
از سوی دیگر، بُعد ایجابی و اثباتی گفتمان مقاومت توانسته با ایستادگی بر گفتمان عدالت، معنویت، اسلامخواهی، عزتطلبی و... چشم مردم آزادیخواه، مستضعف و به خصوص ملت مسلمان جهان را به خود جلب کند و بر آنها تأثیرگذار باشد؛ تا آنجا که شاهد موج انقلابها تحت عنوان «بیداری اسلامی» هستیم. مقاومت چندین سالهی مردم فلسطین، لبنان، سوریه و... مستقیم و غیرمستقیم متأثر از انقلاب اسلامی و گفتمان مقاومت ایران است.
امروز در دههی چهارم انقلاب، «گفتمان مقاومت» انقلاب اسلامی ایران تنها گفتمانی است که توانسته به عنوان یک رویکرد و استراتژی قوی در بُعد بینالملل عمل کند و معادلات روابط بینالملل را، که بر مبنای استیلای نظام سلطه و سلطهپذیری مستضعفان است، به هم بریزد و غرب را در رسیدن به اهداف سلطهطلبانهاش با چالشهای جدی روبهرو سازد؛ تا آنجا که آنها ناچارند نظام جمهوری اسلامی را به عنوان یک قدرت منطقهای و فرامنطقهای بپذیرند و بیشتر وقت خود را در حوزهی بینالملل برای حل معادلهی گفتمان قدرتمندانهی ایران قرار دهند.(*)
پینوشتها:
[1]«درهاى بسیارى از این دانشها بر روى کشورهایى مثل کشور ما و غیردارندگانش بسته است و وقتى اجازه مىدهند دانش منتقل شود که کهنه و دستمالى شده است و از نویى و طراوت افتاده است. البته در همهى زمینهها همین طور است. در زمینههاى علوم انسانى هم همین طور است.» (در دیدار هیئت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، سال 1383)
[2]حسین جمالی، تاریخ و اصول روابط بینالمللی، قم، پژوهشکدهی تحقیقات اسلامی، 1385، چاپ پنجم، ص 208.
[3]حشمت امیری، کلیات روابط بینالملل، تهران، هاد، ص 14 و 15.
[4]مبانی برنامهی چهارم توسعه، مقالات مرتبط با ابعاد سیاسی توسعهی ملی، چشمانداز قدرت بینالمللی ایران، گفتار دوم: طرح تفضیلی، بند ب.