پیام گزینش

..: Payamgozineh Quarterly Bulletin :.. نشریه تخصصی آموزشی گزینش کشور

گذری بر بابیت و بهاییت

امیرحسین اسکندری

 حضور تعدادی‌ از بابیان‌ در انجمنهای‌ مخفی‌ در کنار چهره‌های‌ شاخص‌ فراماسونری‌ و عضویت‌ تعدادی‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بیداری‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکایت‌ از همنوایی‌ این‌ دو جریان‌ با هم‌ دارد.

 علی محمد شیرازی ملقب به باب که پیروانش او را حضرت اعلی ونقطه اولی می خواندند در سال 1235هجری در شیراز به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در شیراز و ادامه آن را در بوشهر به شاگردی شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی (از رهبران فرقه منحرف شیخیه) گذراند. پس از مدتی کوتاه درس را رها کرد و در «کمپانی ساسون» که سهام و مالکیت آن متعلق به یکی از سرمایه داران یهودی بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئی هندوستان به کار تجارت تریاک اشتغال داشت، پرداخت.

 وظیفه سیدعلی محمد در آغاز این همکاری، انجام کار بسیار دشوار «تریاک مالی» بود. او وظیفه داشت تا هر روز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اکثراً بر روی بام کاروانسرایی که به عنوان انبار نگهداری و محل ذخیره تریاک، در اختیار و تملک کمپانی یهودی «ساسون» بود، تریاک های خام را که به صورت مایع در خمره و کوزه های بزرگ قرار داشت، بر روی تخته ای مخصوص ریخته و با کاردک فلزی ویژه این کار، ساعت ها آن را به بالا و پایین می کشید و مالش می داد تا کم کم این مایع در مجاورت هوا و مالش دادن، تبدیل به گلوله ها و حجم های سفت و فشرده تریاک شود. سپس آنها را به صورت «لول»های 20 گرمی در می آورد تا به دفتر تجارتخانه «ساسون» در بمبئی هندوستان ارسال شود و در راستای سیاست استعماری انگلیس، در منطقه آسیای جنوب شرقی، بویژه چین، با قیمتی در حد رایگان بین مردم بومی آن مناطق توزیع گردد.

 پس از مدتی علی محمد شیرازی این کار را رها کرده و به کربلا سفر و با زمینه و عقیده ای که از درس شیخ عابد به دست آورده بود به شاگردی سید کاظم رشتی از رهبران فرقه شیخیه در آمد.

وی، در مدّتی که نزد سیّد کاظم رشتی شاگردی می‏کرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تأویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیّه، آشنا شدو پس از مدتی که شاگرد رهبران شیخیه بود به شیراز بازگشت.

علی محمد شیرازی در مدتی که در شیراز به سر می برد به ریاضت های طاقت فرسا که شیوه دراویش و صوفیان بود به صورت غیر شرعی روی آورد به طوری که برخی روزها با سر برهنه به بیابان های گرم می رفت و به گفته خودش قصد تسخیر خورشید و عوالم دیگر را داشت و روزهای بسیاری را به این شیوه در بیابان به سر می برد.

 وی، گذشته از دل بستگی به اندیشه‏های شیخی و باطنی، به ((ریاضت کشی)) نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی می‏خواند

سیدکاظم رشتی که تعداد زیادی از مردم را به سمت خود جذب کرده بود در اواخر عمر خود طی سخنانی در حضور گروهی از مریدانش اعلام می دارد که بزودی حضرت صاحب الزمان یا به قول پیروان فرقه شیخیه، «رکن رابع» ظهور خواهد کرد و خود اداره امور مسلمین و جهان را به دست خواهد گرفت و جهان را به سمت قسط و عدل رهبری خواهد کرد. پس از فوت سید کاظم رشتی  شاگردان وی به دنبال رکن رابع یعنی همان شیعه‏ی کامل می گشتند.

شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل میداند که عبارتند از : 1- شناخت خداوند 2- نبوت  3- امامت 4- رکن رابع  .     به اعتقاد شیخیه رکن چهارم دین شناختن شیعیان کامل است و آنها واسطه و باب شیعیان و امام غایب هستند و جمیع فیوض بواسطه آنها از امام  به مردم میرسد

در اینجا لازم است توضیحی در مورد تاریخچه باب بدهیم و آن این که :

عنوان (باب) یا (باب الله)  لقبی مقدس رسیده از پیامبر و معصومین است و افرادی برجسته از یارا ن معصومین به دلیل برخی ویژگی های معرفتی و شخصیتی که داشتند در دوره خود به عنوان باب شناخته میشدند.

باب به عنوان صفتی برجسته در برخی احادیث اسلامی به عنوان لقبی برجسته برای پیامبر اسلام و معصومین بکا رگرفته شده است. که البته معانی دیگری همچون صراط، سبیل و ... تعبیر هایی دیگر از باب  یا باب الله اند که در مورد افراد ذکر شده به کار میرود. به طور مثال در برخی احادیث حضرت علی به عنوان باب الله یا باب الجنه خطاب شده است :

 (( ان علیا باب فتحه الله ... . اصول کافی)) یا  (( ان علیا باب من ابواب الجنه ...  . اصول کافی))

در حدیثی‌ معروف‌ که‌ به‌ روایت‌های‌ گوناگون‌ و در حدّ تواتر در کتاب‌های‌ حدیثی‌ اهل‌ سنّت‌ و شیعه‌ نقل‌ شده‌ است، پیامبر(ص) خود را شهر علم، حکمت، فقه، بهشت‌ و خانهِ دانش‌ و حکمت‌ ("مدینه‌العلم"، "مدینه‌الحکمه"، "مدینه‌الفقه"، "مدینه‌الجنّه" و "دارالعلم"، "خزانه‌العلم"، "دارالحکمه") و حضرت‌ علی(ع) را "باب" آن‌ خوانده‌ است. در احادیث‌ و روایات‌ تفسیری، اهل‌ بیت‌ اطهار و امامان‌ معصوم(ع) - که‌ واسطهِ‌ میان‌ خدا و خلق‌اند - "ابواب‌ الله" خوانده‌ شده‌اند.

  امام‌ سجاد(ع) در معرّفی‌ خود و اهل‌ بیت‌ اطهار(ع) می‌فرماید:

نحن‌ ابواب‌ اللّه‌ و نحن‌ الصراط‌ المستقیم‌ و نحن‌ عیبه‌ علمه

حضرت‌ علی(ع) می‌فرماید:

نحن‌ الشعار والاصحاب‌ والخزنهُ والابواب‌ و.......... من‌ ابوابها

جملهِ‌ اخیر آن‌ حضرت، اشاره‌ای‌ است‌ به‌ آیهِ‌ شریفهِ:

لیس‌ البرّ بأن‌ تأتوا البیوت‌ ............................من‌ ابوابها.

 در زمان‌ حضور ائمّه(ع)، افرادی‌ از صحابه‌ به‌ عنوان‌ )باب( آنان‌ معرّفی‌ شده‌اند. گویا این‌ تعبیر در زمان‌ ائمه(ع) رواج‌ داشت، هرچند در سخنان‌ خود ائمه(ع) و در کتاب‌های‌ رجال‌ از آنان‌ با عنوان‌ (باب) تعبیر نشده‌ است، ولی‌ در کتب‌ تراجم‌  امامان‌ شیعه(ع) (مانند کتاب‌ مناقب‌ آل‌ ابی‌طالب  و...) از عدّه‌ای‌ به‌ عنوان‌ (باب) یا (بوّاب) تعبیر شده‌ است. مانند: سلمان‌ باب‌ حضرت‌ علی(ع).

ابواب کسانی‌ بودند که‌ با ائمّه‌ ارتباط‌ خاص‌ داشتند، و علاوه‌ بر بهره‌وری‌ از علوم‌ و معارف‌ ائمه(ع)، در برخی‌ امور وکیل‌ و مباشر کارهای‌ ایشان‌ و در شرایط‌ حسّاس‌ سیاسی، واسطهِ‌ ائمّه(ع) و پیروان‌ آنان‌ بوده‌اند

مفضّل‌ بن‌ عمر، که‌ بنا بر روایات، از علوم‌ ائمّه(ع) آگاهی‌ داشته‌ و مورد توجّه‌ خاص‌ امام‌ صادق(ع) بوده‌ است، به‌ نمایندگی‌ از آن‌ حضرت‌ به‌ کارهای‌ شیعیان‌ رسیدگی‌ می‌کرد و در منازعات‌ مالی‌ ایشان‌ برای‌ رفع‌ اختلاف، به‌ وکالت‌ از آن‌ حضرت، اموالی‌ پرداخت‌ می‌کرد. وی‌ هم‌چنین‌ مباشر کارهای‌ مالی‌ امام‌ کاظم (ع) بود و آن‌ حضرت‌ خود شخصاً پرداخت‌های‌ مالی‌ شیعیان‌ را نمی‌پذیرفت.!!

البته شایان ذکر است که در عصر حضور کسانی‌ خود را به‌ دروغ‌ باب‌ ائمّه (ع) معرّفی‌ کرده‌ و بدین‌ سبب‌ به‌ تکذیب‌ و نفرین‌ ایشان‌ گرفتار شده‌اند.!! در این‌ بخش‌ از نوشتار، به‌ شناسایی‌ برخی‌ از این‌ افراد در عصر حضور و غیبت‌ می‌پردازیم‌ تا ضمن‌ اطّلاع‌ رسانی‌ تاریخی، هشداری‌ باشد برای‌ شناختن‌ و دوری‌ جستن‌ از مدّعیان‌ دروغین‌ بابیّت‌ یا وکالت‌ و نیابت‌ خاصّه‌ در این‌ عصر!!! برخی‌ از مدّعیان‌ دروغین‌ بابیّت‌ در عصر حضور عبارتند از:

1- علی‌ بن‌ حسکه‌

2- قاسم‌ یقطینی‌

3- محمدبن‌ فراست‌

4- ابن‌ بابا؛

کشّی‌ در کتاب‌ رجال از این‌ چهارتن‌ به‌ عنوان‌ افرادی‌ نام‌ می‌برد که‌ ضمن‌ نشر اندیشه‌های‌ انحرافی، مدّعی‌ بابیّت‌ امام‌ عسکری‌ و امام‌ رضا (ع) بوده‌اند، ولی‌ ائمّه (ع) آنان‌ را به‌ شدّت‌ رد کرده‌ و شیعیان‌ را از تماس‌ با ایشان‌ برحذر داشته‌اند.

برخی‌ از مدّعیان‌ دروغین‌ )بابیّت( در عصر غیبت‌

در میان‌ شیعیان، گروهی‌ از همان‌ آغاز غیبت‌ به‌ کذب‌ و افترا، ادّعای‌ بابیت‌ ‌ نمودند که‌ برخی‌ از آن‌ها عبارتند از:

1- ابومحمد شریعی : وی‌ که‌ از اصحاب‌ امام‌ یازدهم (ع) بود، نخستین‌ شخصی‌ است‌ که‌ بابیّت را به‌ دروغ‌ مدّعی‌ گردید و این‌ مقام‌ را به‌ خود نسبت‌ داد.

2- محمدبن‌ نصیر نمیری؛ مؤ‌سّس‌ فرقهِ‌ "نصیریه" که‌ پس‌ از ابومحمد شریعی‌ ادّعای‌ بابیّت‌ نمود و از غلات‌ است‌ و حضرت‌ حجّت (عج) او را لعن‌ فرمود، هنگام‌ مرگ‌ زبانش‌ سنگین‌ شد، به‌ گونه‌ای‌ که‌ وقتی‌ پیروانش‌ از او پرسیدند باب‌ بعد از تو کیست؟ او با لکنت‌ گفت: احمد. پیروانش‌ مقصود او را که‌ غرض‌ کدام‌ احمد است، نفهمیدند و به‌ سه‌ فرقه‌ تقسیم‌ شدند:  فرقه‌ای‌ گفتند: مقصود او احمد فرزندش‌ است‌ و فرقهِ‌ دوم‌ گفتند: احمدبن‌ موسی‌ بن‌ الفرات‌ است‌ و فرقهِ‌ سوم‌ به‌ احمدبن‌ ابی‌ الحسین‌ بن‌ بشر گرویدند و هر سهِ‌ آنان‌ ادّعای‌ بابیّت‌ نمودند

شیخیّه، شیخ احمد احسائی و سپس سیّد کاظم رشتی را نایب خاصّ امام زمان‏علیه السلام می‏دانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان‏علیه السلام در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست می‏کند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول می‏کند و به وظیفه‏ی اصلاح عالم از مفاسد، قیام می‏کند.

شاگردان رشتی با هم وعده کرده بودند اگر کسی را هم طراز استاد خود در جنبه های مختلف دینی و عرفانی یافتند به هم اطلاع داده و او را به عنوان جانشین رشتی معرفی کنند.

 اسدالله فاضل مازندرانی در جلد دوم کتاب «رهبران و رهروان درتاریخ ادیان» درباره مقدمه چینی برخی برای جانشینی علی محمد شیرازی در مورد حضور وی در کلاس درس سیدکاظم رشتی چنین نقل می کند:

تا سیدباب به محضر سیدرشتی ورود فرمودند با اینکه حضرت باب جوانی بود بیست و چهارساله و سید (رشتی) مردی پنجاه ساله، این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احتراماً له موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر می شد که همگی در شگفت و حیرت افتادند و مسائلی از آثار ظهور موعود در میان آوردند که پس از این مقدمات و بروز داعیه ایشان همگی طلاب آن مسایل را راجع به سید باب دانسته و غرض سیدکاظم رشتی از این مسایل و اذکار آن بود که به طلاب بفهماند حضرت باب قائم موعود و مهدی منتظر است. . .

 شاگردان رشتی برای یافت رکن رابع پراکنده شده و بنا به اقوال گوناگون هر کدام به منطقه ای سفر کردند.

در این زمان سید علی محمد شیرازی در خدمت تجار یهودی، بویژه تجارتخانه «ساسون» به کار فرآوری و آماده سازی تریاک اشتغال داشت.

ملاحسین بشرویه‌ای یکی از شاگردان رشتی به جنوب ایران سفر و در آنجا با علی محمد باب ملاقات می کند. وی که مجذوب زهد و پرهیزکاری ظاهری شیرازی می شود بنا را بر معرفی او گذاشت.

از طرفی یهودیان تجارت خانه ساسون که از موضوع باخبر شده و او را برای اعلام جانشینی تشویق و به وی قول حمایت و مساعدت دادند.

بدینوسیله علی محمد شیرازی با پشتوانه یهودیان و حمایت برخی از شاگردان رشتی، خود را باب امام زمان معرفی کرد و اعلام داشت که مردم برای رسیدن به امام زمان باید از باب من عبور کنند.

 نکته قابل توجه اینجاست که یهودیان سراسر ایران اولین گروههای هستند که به وی روی آوردند و به ظاهر مسلمان شدند و رسما اعلام کردند که ما دین اسلام و مذهب بابیت را که حق است را انتخاب کردیم.

والتر فیشل، محقق یهودی در کتاب یهودیان مخفی در ایران نوشت: این جدیدالاسلام‌ها که به بابیت گرایش پیدا کرده اند همچنان مخفیانه به دین یهود پایبند بوده و آنها«یهودیانی در لباس اسلام» هستند که به حیات خود ادامه می دهند.

یهودیان به ظاهر مسلمان شده و عضو فرقه بابیه با خرج هزینه های سنگین به ترویج بابیت در سراسر کشور پرداختند و با حمایت انگلیس حاکمانی که قصد برخورد با ایشان را داشتند تحت فشار قرار می دادند.

 اسماعیل رائین در کتاب انشعاب بهائیت از نامه ای که توسط نماینده سیاسی انگلیس در ایران برای دولت متبوعه به لندن خطاب به لرد پالمرسون نوشته شده پرده برداشت. متن این نامه بدین شرح است:

«نامه شماره ۷۲، ۲۱ ژوئن ۱۸۵۰ . به جناب لرد پالمرسون: برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارم شرحی درباره سبک جدید باب ارسال دارم... در یک جمله: این ساده ترین مذاهب است که اصول آن در ماتریالیسم کمونیسم و لاقیدی مطلق نسبت به خیر و شر خلاصه می شود.»

 علی محمد باب که استقبال اطرافیان از تفکراتش را تا این اندازه جدی و پرشور نمی دید هیجان زده شده و پس از مدتی ادعای «ذکریت»( بالاترین مراحل سلوک) و «مهدویت» کرد.

وی به این سطح از انحراف نیز بسنده نکرد و با تشویق اطرافیان ادعای «رسالت» کرد و مدّعیِ نزول کتاب جدید و دین نو شد. علی محمد باب در این زمینه ادعا کرد: در هر زمان، خداوند جلّ و عزّ، کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده و می‏فرماید. در سنه‏ی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول اللّه‏صلی الله علیه وآله کتاب بیان و حجّت را ذات حروف سبع ( علی محمّد که دارای هفت حرف است ) قرار داد.

این ادعای باب با واکنش سریع و سخت علمای شیعه مواجه شد. بدین ترتیب که او را به مناظره و دفاع از عقایدش خواندند و البته وی از این کار قاصر بود. چنانچه در تاریخ آمده است باب حتی در نوشتن کلمات فارسی نیز غلط بسیار داشت و سواد کم او باعث شد خیلی زود از سوی علمای تشیع مغلوب شود.

پس از مدتی به دستور حاکم فارس وی دستگیر و توبه نامه نوشت. به طوریکه برخی نقل می کنند در بالای منبری در شیرازی بلند فریاد زد: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند.

 پس از آن، شش ماه در خانه‏ی پدری خود، تحت نظر بود و از آن جا به اصفهان و سپس به قلعه‏ ای در ماکو تبعید شد. در ماکو شاگردان وپیروان او به دیدارش می آمدند و او را برای تبلیغ تفکراتش تشویق می کردند. وی نیز که اشتیاق پیروان را می دید در زندان اعلام کرد که به او وحی رسیده است. شاه قاجار او را به ارومیه و سپس تبریز تبعید کرد تا ارتباطش با شاگردانش قطع شود. در آنجا علی محمد باب در مجلسی حاضر شد تا از عقاید خود در مقابل علمای شیعه دفاع کند. وی در این جلسه به جز ادعای مهدویت ادعای باب خداوند را نیز مطرح کرد و از پاسخ به علما نیز عاجز ماند.

پس از این جلسه به دستور حاکم شهر اون را چوب زدند. او نیز از دعاوی خود تبری جست و توبه نامه ای خطاب به شاه ارسال کرد.

 

متن توبه نامه که نسخه‏ی اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران نگهداری می شود، به شرح زیر است:

فداک روحی. الحمد للّه کما هو أهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّه‏ی عباد خود شامل گردانیده. فحمداً له ثمَّ حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفت‏اش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحّم به داعیان [یاغیان ] فرموده. أُشهِدُاللّهَ و مَنْ عِنده که این بنده‏ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگرچه بنفسه، وجودم ذَنبِ صِرف است، ولی چون قلب‏ام، موقن به توحید خداوند، جلّ ذِکرُه، و به نبوّت رسول او و ولایت اهل ولایت او است، و لسان‏ام، مقرّ بر کلّ ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً، خلاف رضای حق را نخواسته‏ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود، از قلم جاری شده، غرض‏ام عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائب‏ام حضرت او را.

و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعایی باشد و أستغفراللّهَ ربّی وأتوب الیه من أن یُنسَب إلَیّ أمرٌ.

و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدّعی نیابت خاصّه حضرت حجةالله‏علیه السلام را محض ادّعا مبطل [می‏دانم ] و این بنده را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر.

مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت، چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمایند. والسّلام‏

البته این جریان مدت زیادی یه طول نیانجامید و  وی پس از مدتی با دویاره به ادعاهای خود ادامه داد.

در تهران گروهی از بابیّان به رهبری علی ترشیزی تصمیم به ترور ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعه‏ی تهران گرفتند. امّا نقشه‏ی آنان کشف شد و سی و هشت تَن از سران بابیّان، دستگیر و هفت تن از آنان کشته شدند.

پس از بالاگرفتن فتنه وشورش ها امیر کبیر تصمیم گرفت باب را اعدام نماید. به همین دلیل این مطلب را به گوش علما رساند و برخی از آنان نیز فتوا به اعدام علی محمد شیرازی دادند. بدین ترتیب علی محمد شیرازی ملقب به باب به همراه تنی چند از پیروانش در بیست و هفتم شعبان1266هجری در تبریز تیرباران شد.

با اعدام باب، همه‏ی قضایای این فرقه به پایان نرسید، بلکه عدّه‏ای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادّعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت» با حمایت یهودیان و پشتیبانی انگلیس پی ریزی شد.

 

تا این جا سخن از تاریخچه ای از باب یت و چگگونگی شکل گیری این واقعه در بین  مردم ایران بود. البته فرق بابیت و بهاییت نه تنها در شکل گیری  شان بلکه در گسترش مقوله های فکری خود از پیروانشان ( انگلیس و و فرقه  های یهود)  به روشهای متنوع و زیرکانه ای سود جستند که این خود دال بر ارتباط تنگتتنگ و منافع مشترکی ست که بعد از یک دوره کوتاه بین این دو گروه شکل میگیرد و در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود  به اشکال و و اقسام مختلف خود را ظاهر میسازد من جمله آن در شایبه های متعدد گروه های فراماسونری از گذشته تا سالهای اخیر است . در اینجا بطور خلاصه نگاهی گذرا به روشها  و فنونی که  حامیان این فرق مذموم  به طور بسیار موئذیانه  و در قالب روشهای تحقیقاتی  و پژوهشی  و بطور کاملا غیر مسقیم  انجام داده اند اشاره ای میکنیم .  نمونه شا خص چنین موردی  دانشمند معروف یعنی ادوارد براون  است.  ادوارد براون دانشمند و محقق خاور شناس ،.که تحقیقات گسترده ای را در باب فرهنگ و تاریخچه ادبیات  غنی ایران و نیز بررسی های گسترده ای را در  مورد فرقه های مختلف  موجود در این مرز و بوم  مخصوصا بابیت و بهایی به انجام رسانیده است.  که البته در مورد آثار ایشان بزرگانی در عرصه ادبیات و هنر نظریاتی در حمایت و گاهی نقد ایراد کرده اند که در ذیل به نمونه ای از آن اشاره میکنیم:

ادوارد بائن در برخی از نوشته های خویش میگوید که هدفش از آمدن به ایران دلبستگی اش به فرهنگ و سنن مردم این مرز و بوم است . ولی در جای دیگری از نوشته هایش بیان میدارد که هدفش از این سفر ادامه آثار گو.بینو مستشرق و فیلسوف معروف زمان خود است. که وی( گوبینو) تحقیقاتی در مورد تاریخچه مذهبی و ادیان در آسیای وسطی و شیعه و مخصوصا تحقیقات وسیعی در مورد بابیت و بهاییت ارایه میدهد که این هم به نوبه خود جای بحث دارد!!!

 در جایی مجتبی مینوی درباره بهاییت می‌گوید: ((براون پس از سفر به ایران، چند سال به تحقیق و تتبع فرقه‌های مذهبی ایرانی پرداخته و گذشته از کتاب‌ها و مقاله‌هایی که در موضوع‌های ادبی، تاریخی و سیاسی ایران نوشته، چندین کتاب و مقاله نیز در باب فرقه‌های اسماعیلیه، حروفیه، شیخیه و بابیه منتشر کرده است و شاید به وسعت و جامعیت این کتاب و مقاله‌هایی که او درباره فرقه بابیه، ازلیه و بهاییه نوشته؛ در هیچ زبانی از زبان‌های دنیا وجود نداشته باشد. به علاوه نسخه‌های خطی تحقیقات شیخیه و بابیه که او جمع کرده بود از حیث کثرت در دنیا بی‌نظیر است. از ۴۶۸ کتاب خطی و عربی و ترکی متعلق به آن مرحوم که تقدیم دانشگاه کمبریج شده و در آن‌جا برای مطالعه و پژوهش محفوظ مانده، ۶۸ جلد مربوط به این دو فرقه است)). قزوینی و مینوی از ادیبانی هستند که به عقاید براون و شخص او سرسپردگی خاصی دارند.

البته با کمی تامل در آثار ادوارد براون متوجه برخی گرایش های فکری و مذهبی او میشویم که مستقیم روی آثار او تاثیر مستقیم گذاشته اند من جمله  آثار اینکه وی در تریخ ادبیات دوره صفویه وقتی به علامه مجلسی میرسد به شدت به ایشان  حمله میکند  اثار ایشان  را مورد حمله قرار میدهد. . یا مجتبی مینوی در کتاب تاریخ و فرهنگ، مقاله مفصلی درباره تشیع دارد که در آن به‌طور کلی بحث اینکه رسول‌الله(ص) بعد از خودش جانشین تعیین کرده و مساله امامت امیرالمؤمنین(ع) را به‌طور جدی مورد خدشه قرار داده، اما چون لابه‌لای مطالب آن کتاب بوده، زیاد مورد توجه و انتقاد قرار نگرفته است. پیش از انقلاب، مینوی بیشتر بعنوان یک ادیب مطرح بود، بعد از انقلاب هم کسی نیامد روی آثار اینها کار کند و مطالب نادرست را از میان کتاب‌ها استخراج کند و فقط شخصیت ادبی اینها بارز شده است.

 تا این جای سخن سعی بر آن شد تا  نگاهی گذرا و در عین حال عمیق به چگونگی شگل گیری بابیت  و چگونگی رواج آن در بین افراد و گروه های مختلف بپردازیم . اما از این جای سخن به بعد هدف آشنا کردن مخاطبان از چگونگی شکل گیریفرقه بهاییت  در ادامه جریان انحرافی بابیت است که شرح آن تا این جای سخن ذکر شد. :

علیمحمد باب که سالهای پایانی عمر را در ماکو زندانی بود و از طریق نامه با یاران خود ارتباط داشت، میرزا یحیی از اهالی نور را که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود به جانشینی خود برگزید و به القابی همچون «صبح ازل» و یا «حضرت ثمره» مفتخر کرد. باب طی نامهای کار کامل کردن کتاب «بیان» را نیز به او سپرد، مگر آنکه «من یظهره ا...» یا پیامبر جدید ظهور کند که ناسخ بیان بود؛ پیامبری که به گفته باب هزار سال بعد میآمد. عدم تعادل روانی باب از همینجا پیداست، او جانشین خود را انتخاب و پس از دستور کامل کردن کتاب مقدسش! به او هشدار میدهد که در صورت ظهور پیامبری که هزارسال بعد خواهد آمد! کار را متوقف کرده و به او بپیوندد.
در واقع همین توصیه احمقانه بعدها دستاویز دیگر فرصتطلبان شد تا ادعای جدیدی مطرح و بابیان را دو شقه کنند. یحیی صبح ازل یکی از هجده یار اصلی باب بود که به حروف حی معروف بودند و ازقضا برادر بزرگ او میرزا حسینعلی نوری (بها) نیز از این جمله بود. صبح ازل در این زمان که بابیان تحت تعقیب حکومت بودند، در خفا میزیست و سرپرستی امور جاری بابیان را به برادرش که حکم معاونت او را داشت سپرده بود و در واقع بهاء بود که ارتباط مستقیم با پیروان باب داشت و اغلب نیز کارها به خود او رجوع میشد.
میرزا حسینعلی نوری ابتدا همچون دیگر بابیان به اطاعت از برادرش گردن نهاده و او را به عنوان جانشین باب پذیرفت.
پس از سوءقصد به جان ناصرالدینشاه توسط بابیان که حکومت بر بابیان بسیار سخت گرفت، صبح ازل از ایران گریخت و به عراق رفت و برادرش نیز دستگیر و چهارماهی در زندان بود تا اینکه به وساطت سفیر روس از زندان آزاد شد و او نیز در عراق به برادرش پیوست.
در عراق ده سالی را بابیان با آرامش نسبی زیستند تا اینکه میرزاحسینعلی نوری سر به طغیان برداشته و ادعا کرد که جانشین واقعی باب من هستم. اما سرکردگان بابی ادعای او را نپذیرفته و او را از بغداد راندند که دو سالی را در لباس دراویش، آواره بود تا اینکه نامهای به برادر نوشت و تقاضای عفو کرد و صبح ازل نیز از گناه او گذشته و او را دوباره نزد خود فراخواند. در همین زمان، منشی خصوصی صبح ازل که توسط باب برگزیده به او معرفی شده بود، ادعای «من یظهر ا...» کرد، اما هرچه بزرگان بابی با او بحث کردند او بر ادعای خود استوار ماند تا اینکه او را به قتل رسانده و در شطالعرب در حالیکه سنگی به پایش بسته بودند، رها کردند.

در این روزگار بر شمار بابیان عراق افزوده شده بود، با اعتراض روحانیان آن دیار و همچنین درخواست ناصرالدینشاه از دولت عثمانی برای دور کردن بابیان از مرزهای ایران، آنها را به «ادرنه» کوچاندند. میرزا حسینعلی بهاء که همچنان در فکر تصرف مقام برادر بود، در این محل ادعای خود را تکرار کرد و اینبار موفق شد شمار بسیاری از بابیان را با خود همراه کند. دودستگی بابیان باعث ایجاد درگیریهایی خونین میان آنها شد تا آنجا که عثمانی تصمیم گرفت آنها را از یکدیگر جدا کرده و به نقاط مختلفی تبعید کند، در عین اینکه از هر گروه جاسوسانی در گروه دیگر جای داد که از نزدیک مراقب احوال آنها بوده و فعالیتهایشان را به دولت عثمانی گزارش دهند.
اینگونه بود که ازلیان را به جزیره قبرس و بهاییان را روانه بندری در فلسطین کردند.
اما بهاءا... در آستانه حرکت طرح ترور و قتل تعدادی از بزرگان بابی که جزو یاران ازل بودند را تدارک دید؛ کاری که ادامه آن را از بندر عکا نیز پی گرفت و ازلیانی که همراه آنها به عکا فرستاده شده بودند را بهطرز وحشیانهای بهقتل رساند. کتابی که خواهر این دو برادر درباره حقانیت ازل در جانشینی باب و ترور بزرگان بابی توسط افراد میرزا حسینعلی بهاء نوشته، بهخوبی گویای آن است که فرقه صلح و انساندوستی چگونه در آغاز پایههای خود را با ترور و قتل عام وحشیانه دوستان و همکیشان اعضای خود استوار کرده است.
رقابت میان بابیان که از آن پس به دو گروه ازلیان (طرفداران صبح ازل) و بهاییان (طرفداران میرزا حسینعلی بهاء) تقسیم میشدند، باعث شد آنها بسیاری از حقایق را درباره یکدیگر آشکار کنند که جملگی نشان از عمق فساد در میان بابیان داشت.
سرانجام کار ازلیان
با تبعید ازلیان به جزیره قبرس، یاران یحیی صبح ازل که از شمار اندکتری برخوردار بودند، در موضع ضعف قرار گرفتند. بهویژه آنکه خود او طبعا مردی گوشهگیر و چندان اهل فعالیت نبود.
تلاشهای آنها برای نزدیکی به بریتانیا نیز حاصل چندانی نداشت، چراکه استعمارگران خیلی زود دانستند که امید چندانی به گسترش این فرقه و استفاده از آنها در راستای اهداف خود نمیتوانند داشته باشند.
پس از مرگ یحیی صبح ازل، یحیی دولتآبادی جای او نشست که پدرش از ازلیان معروف بود و مدتی وظیفه انتقال کمکهای مالی بابیان از ایران را به قبرس بر عهده داشت. اما او نیز تکانی در کار ازلیان نتوانست بهوجود آورد. امروز ازلیان نفوس بسیار ناچیزی دارند و از فرقههای فراموش شده به حساب میآیند.

 

بهاییان در فلسطین
اما برخلاف یحیی صبح ازل، برادرش میرزا حسینعلی بهاء با وجود اینکه ادعای بزرگتر (پیامبری) را یدک میکشید، چهرهای فعال بود که با سیاسیکاری و برنامهریزی نهتنها توانست بر شمار یاران خود بیفزاید، بلکه با نزدیک شدن خود و جانشینانش به یهودیان مهاجر در فلسطین و همچنین همکاری با انگلستان، پایههای حکومت به اصطلاح مذهبی خود را در آن دیار محکم کرد. پیروان او که بهاییان نامیده میشوند، اگرچه خود را در ادامه فرقه بابیه به حساب میآورند، اما از اساس آن را مذهبی جدید به شمار میآورند که پیامبری تازه به ارمغان آورده! هرچند که ادعای میرزا حسینعلی در اواخر عمر آنقدر بالاگرفته بود که خود را در مقام خدایی نیز نشاند.
پس از مرگ بهاء میان دو پسر او (که از مادر جدا بودند) نیز بر سر جانشینی منازعه درگرفت. خود بهاء، عباس افندی (غصن اکبر) را به جانشینی انتخاب و پس از او محمدعلی میرزا (غضن اصغر) را شایسته این مقام دانست. با وجود توطئه فراوان این دو برادر علیه یکدیگر، سرانجام این عباس افندی (عبدالبهاء) بود که توانست اکثریت قریب به اتفاق بهاییان را با خود همراه کند.
راهی که میرزاحسینعلی نوری آغاز کرد توسط فرزند و جانشین او عبدالبهاء (عباس افندی) ادامه یافت، خدمات او به استعمار انگلیس تا آنجا بودکه پس از تأمین گندم مورد نیاز نیروهای بریتانیایی در زمان قحطی لقب «سر» را از انگلیسیها دریافت کرد و همواره به آن مفتخر بود. در زمان او همکاری یهودیان شکل پررنگتری به خود گرفت تا آنجا که نهتنها در روی کارآمدن دولت اسراییلی در فلسطین و غصب زمینهای مسلمانان، بهاییان سهمی را بر عهده داشتند، بلکه از دیگر سو بهعنوان یکی از ابزارهای صهیونیسم در لطمه زدن به اسلام در داخل ایران نیز همکاریهای آشکاری را با ایشان به انجام رساندند.
شوقی افندی آخرین رهبر یا به تعبیر خود آنها «ولی امر» بهاییان بهحساب میآید؛ در زمان او بود که دولت اسراییل رسما آغاز بهکار کرد و شوقی با حمایت صهیونیسم گامهایی جهت پررنگ شدن فرقه بهایی در دیگر کشورها برداشت، هرچند که چندان نتیجهای در بر نداشت. پس ازمرگ او از آنجا که فرزندی نداشت، پیشبینی پیامبر بهاییان! که قرار بود بیستوچهار ولیامر از پشت او بر بهاییان حکومت کنند، باطل از کار در آمده و انشعابی جدی در بهاییت شکل گرفت.
اما با این حال، پررنگترین جریان بهایی بعد از او که توسط همسرش روحیه ماکسول پایهگذاری شد، هرچند سر میس ریمی آمریکایی نیز با ادعای جانشینی شوقی توانست طیفی از بهاییان را با خود همراه کند که امروزه بهعنوان بهاییان ارتدوکس شناخته میشوند.
اما روحیه ماکسول با تلاش و جلب نظر سران بهایی پس از شش سال توانست در سال 1962، بیت العدل سراسری بهاییان را برگزار کند تا رهبری بهاییان از این پس توسط اعضای B این بیتالعدل صورت گیرد. بهاییان توسط بیتالعدلهایی که هر پنج سال یکبار تشکیل و نه عضو بهعنوان شورای رهبری بهاییان دارند، هدایت میشوند. سرانجام سخن اینکه با وجود بشارت رهبران بهایی که روزی امر بهایی سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، جمعیت بهاییان امروزه در جهان حتی با ادعای غلوآمیز آنها نزدیک به هفتمیلیون ادعا شده که با وجود تمام ادعاها و فعالیتهای تبلیغاتی آنها رقمی ناچیز به حساب میآید

بهاییت، بدعتی در بابیت
اگرچه بهاییان به نوعی خود را بابی فرض کرده و علیمحمد باب را نیز جزو رسولان فرقه خود به حساب میآورند، ادعای حسینعلی نوری (بهاء) یا همان «من یظهرا...» بر پیشبینی باب در آمدن پیامبری دیگر پس از او، استوار گشته است، پیامبری که قرار بود پس از هزار سال ظهور کند، اما قدری عجله نشان داده و نزدیک به نهصدونود و چند سال زودتر خودش را به ظهور رساند.
بر این اساس بهاییت دینی محسوب میشود که اگرچه در ادامه بابیت بروز کرده، اما چون توسط پیامبری (؟!) تازه عرضه میشود دین دیگری است.بر این اساس بهاییت و بابیت نیز تفاوتهای آشکاری در احکام به اصطلاح فقهی خود دارند، اگر باب فردی نامتعادل و پریشان احوال است که مغلمهای از تخیلات خود به همراه احکامی بر گرفته از دیگر ادیان را بهعنوان بابیت عرضه میکند، حسینعلی بهاء فردی فرصتطلب است که با فاصله گرفتن از احکام عجیب و غریب باب، میکوشد چهره موجهای به بهاییت ببخشد.
بنابراین بسیاری از احکام سادهلوحانه باب را باطل کرده و احکامی تازه را بهجای آن می‎‎نشاند. او رندانه با سهلگیری در احکام بهاییت و افزودن جنبههای اومانیستی به آن، جذابیتهایی را برای فریب ذهنهای عامی میآفریند، در واقع او علاوهبر کنار گذاشتن احکام غیرعقلانی بابیت، از جنبههای خداباورانه (اما به واقع انحرافی) بابیت نیز کاسته و جنبههای زمینی و اومانیستی به آن میافزاید. کاری که توسط جانشینان او نیز با تعدیل برخی از احکام خود حسینعلی نوری، پیگیری شد.

 

البته  نکته قابل توجه و جالب در تاریخچه بهاییت تلاشهای بی وقفه ای است که یاران بهاییت در ارائه و تبلیغ  فرقه خود به عنوان مکتی الهی و آسمانی خود  جای شگفت دارد و نیز بهره ها و استفاده ها و کمک هایی که از منابع  و مراکز قدرت و ثروت  جهان دریافت کرده اند ذهن هر مخاطب  اهل جستجویی را بر این میدارد که خلاصه ای از این فرایند را لااقل، اجمالی  ارائه دهیم  که البته بررسی  و تحقیقات بیشتر را به عهده خود افراد وا میگذاریم   و خود  به بیان نکاتی چند بسنده میکنیم. : 

 حضور تعدادی‌ از بابیان‌ در انجمنهای‌ مخفی‌ در کنار چهره‌های‌ شاخص‌ فراماسونری‌ و عضویت‌ تعدادی‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بیداری‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکایت‌ از همنوایی‌ این‌ دو جریان‌ با هم‌ دارد. حبیب‌ ثابت‌ از چهره‌های‌ مطرح‌ بهائیت، در کتابچه ‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ سجن‌ اعظم‌ سخنی‌ دارد که‌ درخور تعمق‌ و پیگیری‌ است. او مدعی‌ است‌ که‌ اکثریت‌ اعضای‌ انجمنی‌ که‌ قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ در دوره‌ مشروطه‌ تشکیل‌ می‌شد از بابیها تشکیل‌ می‌شدند. احتمالاً‌ منظور او انجمن‌ بین‌الطلوعین‌ است‌ که‌ افرادی‌ نظیر ابراهیم‌ حکیمی، ملک‌المتکلمین، سید جمال‌ واعظ، اردشیرجی‌ و... عضو آن‌ بودند. ‌

 

حضور جدی‌ بابیان‌ در لژهای‌ ماسونی‌ و انجمنهای‌ مخفی‌ شبه‌ماسونی‌ حکایت‌ از ارتباط‌ عمیق‌ شاخه‌ ازلی‌ بابیت‌ با فراماسونری‌ دارد. حضور افرادی‌ نظیر یحیی‌ دولت‌آبادی، علی‌محمد دولت‌آبادی، سید جمال‌ واعظ‌اصفهانی، ملک‌المتکلمین‌ و... در لژ بیداری‌ مؤ‌ید این‌ نظر است. یکی‌ دیگر از بهائیانی‌ که‌ عضو فراماسونری‌ و دارای‌ درجه‌ 33 فراماسونری‌ بود، علیقلی‌خان‌ نبیل‌الدوله‌ بود که‌ در لژهای‌ آمریکا عضویت‌ داشت. وی‌ جایگاهی‌ ویژه‌ در نزد بهائیان‌ داشت‌ و مدتی‌ در سفارت‌ ایران‌ در واشنگتن‌ مشغول‌ کار بود. تعلق‌خاطر سران‌ بهائیت‌ به‌ فراماسونری، با سفرهای‌ عباس‌ افندی‌ به‌ اروپا و آمریکا جلوه‌ آشکارتری‌ به‌ خود گرفت. حضور رهبر بهائیان‌ (سر عباس‌ افندی) در لژهای‌ ماسونی‌ آمریکا و ایراد سخنرانی‌ در لژهای‌ ماسونی‌ و انجمنهای‌ شبه‌ماسونی‌ تئوسوفی، گواهی‌ دیگر بر وجوه‌ و اهداف‌ مشترک‌ این‌ دو فرقه‌ است. این‌ امر در عملکرد سایر بهائیان‌ نیز مشاهده‌ می‌شود، که‌ ذیلاً‌ به‌ اختصار به‌ مواردی‌ از آن‌ اشاره‌ می‌کنیم: ‌

ابوالفضل‌ گلپایگانی، از یاران‌ عباس‌ افندی‌ و از نویسندگان‌ بهائی، در سفر به‌ آمریکا در مجامع‌ فراماسونری‌ حاضر شد و به‌ ایراد سخنرانی‌ پرداخت. و میرزا محمدرضا شیرازی‌ معروف‌ به‌ پروفسور شیرازی، عضو انجمن‌ تئوسوفی‌ هندوستان، در 1914 با عباس‌ افندی‌ در فلسطین‌ ملاقات‌ کرد و شرح‌ ملاقات‌ و گفنگویش‌ را در بازگشت‌ برای‌ اعضای‌ انجمن‌ تشریح‌ کرد.   بهائیان‌ می‌کوشیدند اعضای‌ فراماسونری‌ و تئوسوفی‌ را به‌ بهائیت‌ جذب‌ کنند، از جمله‌ (هارلان‌ اوبر ) موفق‌ شد دکتر هرمان‌ گروسمن‌ عضو مجمع‌ تئوسونی‌ را به‌ عضویت‌ بهائیت‌ درآورد. بهائیان‌ شهر سااورک‌ برزیل‌ نیز آثار بهائی‌ را در کلوپهای‌ روتاری‌ و لاینز پخش‌ می‌کردند  و مورد از همه برجسته تر اینکه در 1332 بهائیان‌ جشن‌ صد سالگی‌ فرقه‌ خود را در اقدامی‌ معنادار در سالن‌ بزرگ‌ لژ فراماسونری‌ آمریکا به‌ نام‌ (معبد مدینه) برگزار کردندمجله‌ روتاری‌ اسرائیل‌ به‌ مناسبت‌ صدمین‌ سال‌ تأسیس‌ خود پشت‌ جلد مجله، عکس‌ حسینعلی‌ نوری‌ را چاپ‌ کرد و قسمتی‌ از آثار او را نیز در مجله‌ درج‌ نمود!!!

یکی دیگر از نمودهای همکاری تاسف بر اگیز و تلخ در کارنامه پیروان بهاییت فعالیتهای لژ همایون در زمان ملی شده صنعت نفت  در ایران و حضور جدی و پر رنگ یشان در مقابله با نهضت ملی شدن نفت در ایران بود که ننگی ملی را در پرونده خود به جای گذاشتند.

‌‌امیرعباس‌ هویدا، بهائی‌ دیگری‌ است‌ که‌ به‌ عضویت‌ لژهای‌ ماسونی‌ درآمد و بیش‌ از 13 سال‌ نخست‌وزیری‌ رژیم‌ پهلوی‌ را عهده‌دار بود. جد و پدرش‌ از بهائیان‌ مشهور بودند (جدش‌ محرم‌ راز بهاء و عباس‌ افندی‌) بود . هویدا نیز در لژ فروغی‌ عضویت‌ داشت. در دوره‌ نخست‌وزیری‌ او بهائیت‌ توانست‌ ارکان‌ دولت‌ و نظام‌ را درچنگ‌ خود گیرد و عضو لژ بزرگ‌ ایران‌ و موقعیت‌ خود را تقویت‌ کند. منصور روحانی، عضو کابینه‌ هویدا، و وزیر آب‌ و برق‌ و کشاورزی‌ و منابع‌ طبیعی، دیگر بهائی‌ ماسن‌ آن‌ روزگار بود. او عضو لژهای‌ مولوی، سعدی‌ و مشعل‌ بود و در کلوپ‌ روتاری‌ نیز عضویت‌ داشت. همچنین، دارای‌ رابطه‌ نامشروع‌ با وقیحترین‌ خواننده‌ زن‌ عصر پهلوی‌ (عهدیه) بود، که‌ از بازگوکردن‌ اسناد تکان‌ دهنده‌ آن‌ شرم‌ داریم. منوچهر تسلیمی،‌ دیگر بهائی‌ فراماسون‌ و عضو لژ ابن‌سینا بود که‌ در آن‌ لژ به‌ مقام‌ سرپرست‌ اول‌ و قائم‌مقام‌ استاد اعظم‌ رسید. وی،‌که در 1339 دبیر لژ مولوی‌ نیز شد، در کابینه‌ هویدا عهده‌دار وزارت‌ بازرگانی‌ و اطلاعات‌ بود. عباس‌ آرام‌ وزیر خارجه‌ کابینه، دیگر بهائی‌ فراماسون‌ دستگاه‌ پهلوی‌ بود که‌ در لژ ستاره‌ سحر عضویت‌ داشت. این‌ موارد، شمه‌ای‌ از ارتباط‌ بهائیت‌ و فراماسونری‌ در ایران بود که‌‌ به‌ آن‌ پرداختیم. ‌ 

منابع

1-      مصابیح هدایت، عزیزا... سلیمانی اردکانی.

2-      رائین، انشعاب در بهایئت.

3-      خاطرات عین السلطنه ، قهرمان میرزا سالور ، تهران:  نشر اساطیر.

4-      جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران.

5-      تذکره شعرای بهائی ، ج 3.

6-      و نظرات و مصاحبه های موجود ...





نوشته شده توسط پیام گزینش
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

* انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌ها لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع باز نشر می‌شود.

* "بولتن خبری" هر روز در ساعت 12 بصورت
"روزانه" منتشر میشود.

* این صفحه جهت ارتباط ِ بیشتر با گزینشگران و بصورت آزمایشی است که به زودی تکمیل و یا حذف خواهد شد.

آخرین نظرات
پیوندها

امیرحسین اسکندری

 حضور تعدادی‌ از بابیان‌ در انجمنهای‌ مخفی‌ در کنار چهره‌های‌ شاخص‌ فراماسونری‌ و عضویت‌ تعدادی‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بیداری‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکایت‌ از همنوایی‌ این‌ دو جریان‌ با هم‌ دارد.

 علی محمد شیرازی ملقب به باب که پیروانش او را حضرت اعلی ونقطه اولی می خواندند در سال 1235هجری در شیراز به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در شیراز و ادامه آن را در بوشهر به شاگردی شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی (از رهبران فرقه منحرف شیخیه) گذراند. پس از مدتی کوتاه درس را رها کرد و در «کمپانی ساسون» که سهام و مالکیت آن متعلق به یکی از سرمایه داران یهودی بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئی هندوستان به کار تجارت تریاک اشتغال داشت، پرداخت.

 وظیفه سیدعلی محمد در آغاز این همکاری، انجام کار بسیار دشوار «تریاک مالی» بود. او وظیفه داشت تا هر روز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اکثراً بر روی بام کاروانسرایی که به عنوان انبار نگهداری و محل ذخیره تریاک، در اختیار و تملک کمپانی یهودی «ساسون» بود، تریاک های خام را که به صورت مایع در خمره و کوزه های بزرگ قرار داشت، بر روی تخته ای مخصوص ریخته و با کاردک فلزی ویژه این کار، ساعت ها آن را به بالا و پایین می کشید و مالش می داد تا کم کم این مایع در مجاورت هوا و مالش دادن، تبدیل به گلوله ها و حجم های سفت و فشرده تریاک شود. سپس آنها را به صورت «لول»های 20 گرمی در می آورد تا به دفتر تجارتخانه «ساسون» در بمبئی هندوستان ارسال شود و در راستای سیاست استعماری انگلیس، در منطقه آسیای جنوب شرقی، بویژه چین، با قیمتی در حد رایگان بین مردم بومی آن مناطق توزیع گردد.

 پس از مدتی علی محمد شیرازی این کار را رها کرده و به کربلا سفر و با زمینه و عقیده ای که از درس شیخ عابد به دست آورده بود به شاگردی سید کاظم رشتی از رهبران فرقه شیخیه در آمد.

وی، در مدّتی که نزد سیّد کاظم رشتی شاگردی می‏کرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تأویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیّه، آشنا شدو پس از مدتی که شاگرد رهبران شیخیه بود به شیراز بازگشت.

علی محمد شیرازی در مدتی که در شیراز به سر می برد به ریاضت های طاقت فرسا که شیوه دراویش و صوفیان بود به صورت غیر شرعی روی آورد به طوری که برخی روزها با سر برهنه به بیابان های گرم می رفت و به گفته خودش قصد تسخیر خورشید و عوالم دیگر را داشت و روزهای بسیاری را به این شیوه در بیابان به سر می برد.

 وی، گذشته از دل بستگی به اندیشه‏های شیخی و باطنی، به ((ریاضت کشی)) نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی می‏خواند

سیدکاظم رشتی که تعداد زیادی از مردم را به سمت خود جذب کرده بود در اواخر عمر خود طی سخنانی در حضور گروهی از مریدانش اعلام می دارد که بزودی حضرت صاحب الزمان یا به قول پیروان فرقه شیخیه، «رکن رابع» ظهور خواهد کرد و خود اداره امور مسلمین و جهان را به دست خواهد گرفت و جهان را به سمت قسط و عدل رهبری خواهد کرد. پس از فوت سید کاظم رشتی  شاگردان وی به دنبال رکن رابع یعنی همان شیعه‏ی کامل می گشتند.

شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل میداند که عبارتند از : 1- شناخت خداوند 2- نبوت  3- امامت 4- رکن رابع  .     به اعتقاد شیخیه رکن چهارم دین شناختن شیعیان کامل است و آنها واسطه و باب شیعیان و امام غایب هستند و جمیع فیوض بواسطه آنها از امام  به مردم میرسد

در اینجا لازم است توضیحی در مورد تاریخچه باب بدهیم و آن این که :

عنوان (باب) یا (باب الله)  لقبی مقدس رسیده از پیامبر و معصومین است و افرادی برجسته از یارا ن معصومین به دلیل برخی ویژگی های معرفتی و شخصیتی که داشتند در دوره خود به عنوان باب شناخته میشدند.

باب به عنوان صفتی برجسته در برخی احادیث اسلامی به عنوان لقبی برجسته برای پیامبر اسلام و معصومین بکا رگرفته شده است. که البته معانی دیگری همچون صراط، سبیل و ... تعبیر هایی دیگر از باب  یا باب الله اند که در مورد افراد ذکر شده به کار میرود. به طور مثال در برخی احادیث حضرت علی به عنوان باب الله یا باب الجنه خطاب شده است :

 (( ان علیا باب فتحه الله ... . اصول کافی)) یا  (( ان علیا باب من ابواب الجنه ...  . اصول کافی))

در حدیثی‌ معروف‌ که‌ به‌ روایت‌های‌ گوناگون‌ و در حدّ تواتر در کتاب‌های‌ حدیثی‌ اهل‌ سنّت‌ و شیعه‌ نقل‌ شده‌ است، پیامبر(ص) خود را شهر علم، حکمت، فقه، بهشت‌ و خانهِ دانش‌ و حکمت‌ ("مدینه‌العلم"، "مدینه‌الحکمه"، "مدینه‌الفقه"، "مدینه‌الجنّه" و "دارالعلم"، "خزانه‌العلم"، "دارالحکمه") و حضرت‌ علی(ع) را "باب" آن‌ خوانده‌ است. در احادیث‌ و روایات‌ تفسیری، اهل‌ بیت‌ اطهار و امامان‌ معصوم(ع) - که‌ واسطهِ‌ میان‌ خدا و خلق‌اند - "ابواب‌ الله" خوانده‌ شده‌اند.

  امام‌ سجاد(ع) در معرّفی‌ خود و اهل‌ بیت‌ اطهار(ع) می‌فرماید:

نحن‌ ابواب‌ اللّه‌ و نحن‌ الصراط‌ المستقیم‌ و نحن‌ عیبه‌ علمه

حضرت‌ علی(ع) می‌فرماید:

نحن‌ الشعار والاصحاب‌ والخزنهُ والابواب‌ و.......... من‌ ابوابها

جملهِ‌ اخیر آن‌ حضرت، اشاره‌ای‌ است‌ به‌ آیهِ‌ شریفهِ:

لیس‌ البرّ بأن‌ تأتوا البیوت‌ ............................من‌ ابوابها.

 در زمان‌ حضور ائمّه(ع)، افرادی‌ از صحابه‌ به‌ عنوان‌ )باب( آنان‌ معرّفی‌ شده‌اند. گویا این‌ تعبیر در زمان‌ ائمه(ع) رواج‌ داشت، هرچند در سخنان‌ خود ائمه(ع) و در کتاب‌های‌ رجال‌ از آنان‌ با عنوان‌ (باب) تعبیر نشده‌ است، ولی‌ در کتب‌ تراجم‌  امامان‌ شیعه(ع) (مانند کتاب‌ مناقب‌ آل‌ ابی‌طالب  و...) از عدّه‌ای‌ به‌ عنوان‌ (باب) یا (بوّاب) تعبیر شده‌ است. مانند: سلمان‌ باب‌ حضرت‌ علی(ع).

ابواب کسانی‌ بودند که‌ با ائمّه‌ ارتباط‌ خاص‌ داشتند، و علاوه‌ بر بهره‌وری‌ از علوم‌ و معارف‌ ائمه(ع)، در برخی‌ امور وکیل‌ و مباشر کارهای‌ ایشان‌ و در شرایط‌ حسّاس‌ سیاسی، واسطهِ‌ ائمّه(ع) و پیروان‌ آنان‌ بوده‌اند

مفضّل‌ بن‌ عمر، که‌ بنا بر روایات، از علوم‌ ائمّه(ع) آگاهی‌ داشته‌ و مورد توجّه‌ خاص‌ امام‌ صادق(ع) بوده‌ است، به‌ نمایندگی‌ از آن‌ حضرت‌ به‌ کارهای‌ شیعیان‌ رسیدگی‌ می‌کرد و در منازعات‌ مالی‌ ایشان‌ برای‌ رفع‌ اختلاف، به‌ وکالت‌ از آن‌ حضرت، اموالی‌ پرداخت‌ می‌کرد. وی‌ هم‌چنین‌ مباشر کارهای‌ مالی‌ امام‌ کاظم (ع) بود و آن‌ حضرت‌ خود شخصاً پرداخت‌های‌ مالی‌ شیعیان‌ را نمی‌پذیرفت.!!

البته شایان ذکر است که در عصر حضور کسانی‌ خود را به‌ دروغ‌ باب‌ ائمّه (ع) معرّفی‌ کرده‌ و بدین‌ سبب‌ به‌ تکذیب‌ و نفرین‌ ایشان‌ گرفتار شده‌اند.!! در این‌ بخش‌ از نوشتار، به‌ شناسایی‌ برخی‌ از این‌ افراد در عصر حضور و غیبت‌ می‌پردازیم‌ تا ضمن‌ اطّلاع‌ رسانی‌ تاریخی، هشداری‌ باشد برای‌ شناختن‌ و دوری‌ جستن‌ از مدّعیان‌ دروغین‌ بابیّت‌ یا وکالت‌ و نیابت‌ خاصّه‌ در این‌ عصر!!! برخی‌ از مدّعیان‌ دروغین‌ بابیّت‌ در عصر حضور عبارتند از:

1- علی‌ بن‌ حسکه‌

2- قاسم‌ یقطینی‌

3- محمدبن‌ فراست‌

4- ابن‌ بابا؛

کشّی‌ در کتاب‌ رجال از این‌ چهارتن‌ به‌ عنوان‌ افرادی‌ نام‌ می‌برد که‌ ضمن‌ نشر اندیشه‌های‌ انحرافی، مدّعی‌ بابیّت‌ امام‌ عسکری‌ و امام‌ رضا (ع) بوده‌اند، ولی‌ ائمّه (ع) آنان‌ را به‌ شدّت‌ رد کرده‌ و شیعیان‌ را از تماس‌ با ایشان‌ برحذر داشته‌اند.

برخی‌ از مدّعیان‌ دروغین‌ )بابیّت( در عصر غیبت‌

در میان‌ شیعیان، گروهی‌ از همان‌ آغاز غیبت‌ به‌ کذب‌ و افترا، ادّعای‌ بابیت‌ ‌ نمودند که‌ برخی‌ از آن‌ها عبارتند از:

1- ابومحمد شریعی : وی‌ که‌ از اصحاب‌ امام‌ یازدهم (ع) بود، نخستین‌ شخصی‌ است‌ که‌ بابیّت را به‌ دروغ‌ مدّعی‌ گردید و این‌ مقام‌ را به‌ خود نسبت‌ داد.

2- محمدبن‌ نصیر نمیری؛ مؤ‌سّس‌ فرقهِ‌ "نصیریه" که‌ پس‌ از ابومحمد شریعی‌ ادّعای‌ بابیّت‌ نمود و از غلات‌ است‌ و حضرت‌ حجّت (عج) او را لعن‌ فرمود، هنگام‌ مرگ‌ زبانش‌ سنگین‌ شد، به‌ گونه‌ای‌ که‌ وقتی‌ پیروانش‌ از او پرسیدند باب‌ بعد از تو کیست؟ او با لکنت‌ گفت: احمد. پیروانش‌ مقصود او را که‌ غرض‌ کدام‌ احمد است، نفهمیدند و به‌ سه‌ فرقه‌ تقسیم‌ شدند:  فرقه‌ای‌ گفتند: مقصود او احمد فرزندش‌ است‌ و فرقهِ‌ دوم‌ گفتند: احمدبن‌ موسی‌ بن‌ الفرات‌ است‌ و فرقهِ‌ سوم‌ به‌ احمدبن‌ ابی‌ الحسین‌ بن‌ بشر گرویدند و هر سهِ‌ آنان‌ ادّعای‌ بابیّت‌ نمودند

شیخیّه، شیخ احمد احسائی و سپس سیّد کاظم رشتی را نایب خاصّ امام زمان‏علیه السلام می‏دانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان‏علیه السلام در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست می‏کند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول می‏کند و به وظیفه‏ی اصلاح عالم از مفاسد، قیام می‏کند.

شاگردان رشتی با هم وعده کرده بودند اگر کسی را هم طراز استاد خود در جنبه های مختلف دینی و عرفانی یافتند به هم اطلاع داده و او را به عنوان جانشین رشتی معرفی کنند.

 اسدالله فاضل مازندرانی در جلد دوم کتاب «رهبران و رهروان درتاریخ ادیان» درباره مقدمه چینی برخی برای جانشینی علی محمد شیرازی در مورد حضور وی در کلاس درس سیدکاظم رشتی چنین نقل می کند:

تا سیدباب به محضر سیدرشتی ورود فرمودند با اینکه حضرت باب جوانی بود بیست و چهارساله و سید (رشتی) مردی پنجاه ساله، این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احتراماً له موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر می شد که همگی در شگفت و حیرت افتادند و مسائلی از آثار ظهور موعود در میان آوردند که پس از این مقدمات و بروز داعیه ایشان همگی طلاب آن مسایل را راجع به سید باب دانسته و غرض سیدکاظم رشتی از این مسایل و اذکار آن بود که به طلاب بفهماند حضرت باب قائم موعود و مهدی منتظر است. . .

 شاگردان رشتی برای یافت رکن رابع پراکنده شده و بنا به اقوال گوناگون هر کدام به منطقه ای سفر کردند.

در این زمان سید علی محمد شیرازی در خدمت تجار یهودی، بویژه تجارتخانه «ساسون» به کار فرآوری و آماده سازی تریاک اشتغال داشت.

ملاحسین بشرویه‌ای یکی از شاگردان رشتی به جنوب ایران سفر و در آنجا با علی محمد باب ملاقات می کند. وی که مجذوب زهد و پرهیزکاری ظاهری شیرازی می شود بنا را بر معرفی او گذاشت.

از طرفی یهودیان تجارت خانه ساسون که از موضوع باخبر شده و او را برای اعلام جانشینی تشویق و به وی قول حمایت و مساعدت دادند.

بدینوسیله علی محمد شیرازی با پشتوانه یهودیان و حمایت برخی از شاگردان رشتی، خود را باب امام زمان معرفی کرد و اعلام داشت که مردم برای رسیدن به امام زمان باید از باب من عبور کنند.

 نکته قابل توجه اینجاست که یهودیان سراسر ایران اولین گروههای هستند که به وی روی آوردند و به ظاهر مسلمان شدند و رسما اعلام کردند که ما دین اسلام و مذهب بابیت را که حق است را انتخاب کردیم.

والتر فیشل، محقق یهودی در کتاب یهودیان مخفی در ایران نوشت: این جدیدالاسلام‌ها که به بابیت گرایش پیدا کرده اند همچنان مخفیانه به دین یهود پایبند بوده و آنها«یهودیانی در لباس اسلام» هستند که به حیات خود ادامه می دهند.

یهودیان به ظاهر مسلمان شده و عضو فرقه بابیه با خرج هزینه های سنگین به ترویج بابیت در سراسر کشور پرداختند و با حمایت انگلیس حاکمانی که قصد برخورد با ایشان را داشتند تحت فشار قرار می دادند.

 اسماعیل رائین در کتاب انشعاب بهائیت از نامه ای که توسط نماینده سیاسی انگلیس در ایران برای دولت متبوعه به لندن خطاب به لرد پالمرسون نوشته شده پرده برداشت. متن این نامه بدین شرح است:

«نامه شماره ۷۲، ۲۱ ژوئن ۱۸۵۰ . به جناب لرد پالمرسون: برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارم شرحی درباره سبک جدید باب ارسال دارم... در یک جمله: این ساده ترین مذاهب است که اصول آن در ماتریالیسم کمونیسم و لاقیدی مطلق نسبت به خیر و شر خلاصه می شود.»

 علی محمد باب که استقبال اطرافیان از تفکراتش را تا این اندازه جدی و پرشور نمی دید هیجان زده شده و پس از مدتی ادعای «ذکریت»( بالاترین مراحل سلوک) و «مهدویت» کرد.

وی به این سطح از انحراف نیز بسنده نکرد و با تشویق اطرافیان ادعای «رسالت» کرد و مدّعیِ نزول کتاب جدید و دین نو شد. علی محمد باب در این زمینه ادعا کرد: در هر زمان، خداوند جلّ و عزّ، کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده و می‏فرماید. در سنه‏ی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول اللّه‏صلی الله علیه وآله کتاب بیان و حجّت را ذات حروف سبع ( علی محمّد که دارای هفت حرف است ) قرار داد.

این ادعای باب با واکنش سریع و سخت علمای شیعه مواجه شد. بدین ترتیب که او را به مناظره و دفاع از عقایدش خواندند و البته وی از این کار قاصر بود. چنانچه در تاریخ آمده است باب حتی در نوشتن کلمات فارسی نیز غلط بسیار داشت و سواد کم او باعث شد خیلی زود از سوی علمای تشیع مغلوب شود.

پس از مدتی به دستور حاکم فارس وی دستگیر و توبه نامه نوشت. به طوریکه برخی نقل می کنند در بالای منبری در شیرازی بلند فریاد زد: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند.

 پس از آن، شش ماه در خانه‏ی پدری خود، تحت نظر بود و از آن جا به اصفهان و سپس به قلعه‏ ای در ماکو تبعید شد. در ماکو شاگردان وپیروان او به دیدارش می آمدند و او را برای تبلیغ تفکراتش تشویق می کردند. وی نیز که اشتیاق پیروان را می دید در زندان اعلام کرد که به او وحی رسیده است. شاه قاجار او را به ارومیه و سپس تبریز تبعید کرد تا ارتباطش با شاگردانش قطع شود. در آنجا علی محمد باب در مجلسی حاضر شد تا از عقاید خود در مقابل علمای شیعه دفاع کند. وی در این جلسه به جز ادعای مهدویت ادعای باب خداوند را نیز مطرح کرد و از پاسخ به علما نیز عاجز ماند.

پس از این جلسه به دستور حاکم شهر اون را چوب زدند. او نیز از دعاوی خود تبری جست و توبه نامه ای خطاب به شاه ارسال کرد.

 

متن توبه نامه که نسخه‏ی اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران نگهداری می شود، به شرح زیر است:

فداک روحی. الحمد للّه کما هو أهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّه‏ی عباد خود شامل گردانیده. فحمداً له ثمَّ حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفت‏اش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحّم به داعیان [یاغیان ] فرموده. أُشهِدُاللّهَ و مَنْ عِنده که این بنده‏ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگرچه بنفسه، وجودم ذَنبِ صِرف است، ولی چون قلب‏ام، موقن به توحید خداوند، جلّ ذِکرُه، و به نبوّت رسول او و ولایت اهل ولایت او است، و لسان‏ام، مقرّ بر کلّ ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً، خلاف رضای حق را نخواسته‏ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود، از قلم جاری شده، غرض‏ام عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائب‏ام حضرت او را.

و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعایی باشد و أستغفراللّهَ ربّی وأتوب الیه من أن یُنسَب إلَیّ أمرٌ.

و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدّعی نیابت خاصّه حضرت حجةالله‏علیه السلام را محض ادّعا مبطل [می‏دانم ] و این بنده را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر.

مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت، چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمایند. والسّلام‏

البته این جریان مدت زیادی یه طول نیانجامید و  وی پس از مدتی با دویاره به ادعاهای خود ادامه داد.

در تهران گروهی از بابیّان به رهبری علی ترشیزی تصمیم به ترور ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعه‏ی تهران گرفتند. امّا نقشه‏ی آنان کشف شد و سی و هشت تَن از سران بابیّان، دستگیر و هفت تن از آنان کشته شدند.

پس از بالاگرفتن فتنه وشورش ها امیر کبیر تصمیم گرفت باب را اعدام نماید. به همین دلیل این مطلب را به گوش علما رساند و برخی از آنان نیز فتوا به اعدام علی محمد شیرازی دادند. بدین ترتیب علی محمد شیرازی ملقب به باب به همراه تنی چند از پیروانش در بیست و هفتم شعبان1266هجری در تبریز تیرباران شد.

با اعدام باب، همه‏ی قضایای این فرقه به پایان نرسید، بلکه عدّه‏ای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادّعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت» با حمایت یهودیان و پشتیبانی انگلیس پی ریزی شد.

 

تا این جا سخن از تاریخچه ای از باب یت و چگگونگی شکل گیری این واقعه در بین  مردم ایران بود. البته فرق بابیت و بهاییت نه تنها در شکل گیری  شان بلکه در گسترش مقوله های فکری خود از پیروانشان ( انگلیس و و فرقه  های یهود)  به روشهای متنوع و زیرکانه ای سود جستند که این خود دال بر ارتباط تنگتتنگ و منافع مشترکی ست که بعد از یک دوره کوتاه بین این دو گروه شکل میگیرد و در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود  به اشکال و و اقسام مختلف خود را ظاهر میسازد من جمله آن در شایبه های متعدد گروه های فراماسونری از گذشته تا سالهای اخیر است . در اینجا بطور خلاصه نگاهی گذرا به روشها  و فنونی که  حامیان این فرق مذموم  به طور بسیار موئذیانه  و در قالب روشهای تحقیقاتی  و پژوهشی  و بطور کاملا غیر مسقیم  انجام داده اند اشاره ای میکنیم .  نمونه شا خص چنین موردی  دانشمند معروف یعنی ادوارد براون  است.  ادوارد براون دانشمند و محقق خاور شناس ،.که تحقیقات گسترده ای را در باب فرهنگ و تاریخچه ادبیات  غنی ایران و نیز بررسی های گسترده ای را در  مورد فرقه های مختلف  موجود در این مرز و بوم  مخصوصا بابیت و بهایی به انجام رسانیده است.  که البته در مورد آثار ایشان بزرگانی در عرصه ادبیات و هنر نظریاتی در حمایت و گاهی نقد ایراد کرده اند که در ذیل به نمونه ای از آن اشاره میکنیم:

ادوارد بائن در برخی از نوشته های خویش میگوید که هدفش از آمدن به ایران دلبستگی اش به فرهنگ و سنن مردم این مرز و بوم است . ولی در جای دیگری از نوشته هایش بیان میدارد که هدفش از این سفر ادامه آثار گو.بینو مستشرق و فیلسوف معروف زمان خود است. که وی( گوبینو) تحقیقاتی در مورد تاریخچه مذهبی و ادیان در آسیای وسطی و شیعه و مخصوصا تحقیقات وسیعی در مورد بابیت و بهاییت ارایه میدهد که این هم به نوبه خود جای بحث دارد!!!

 در جایی مجتبی مینوی درباره بهاییت می‌گوید: ((براون پس از سفر به ایران، چند سال به تحقیق و تتبع فرقه‌های مذهبی ایرانی پرداخته و گذشته از کتاب‌ها و مقاله‌هایی که در موضوع‌های ادبی، تاریخی و سیاسی ایران نوشته، چندین کتاب و مقاله نیز در باب فرقه‌های اسماعیلیه، حروفیه، شیخیه و بابیه منتشر کرده است و شاید به وسعت و جامعیت این کتاب و مقاله‌هایی که او درباره فرقه بابیه، ازلیه و بهاییه نوشته؛ در هیچ زبانی از زبان‌های دنیا وجود نداشته باشد. به علاوه نسخه‌های خطی تحقیقات شیخیه و بابیه که او جمع کرده بود از حیث کثرت در دنیا بی‌نظیر است. از ۴۶۸ کتاب خطی و عربی و ترکی متعلق به آن مرحوم که تقدیم دانشگاه کمبریج شده و در آن‌جا برای مطالعه و پژوهش محفوظ مانده، ۶۸ جلد مربوط به این دو فرقه است)). قزوینی و مینوی از ادیبانی هستند که به عقاید براون و شخص او سرسپردگی خاصی دارند.

البته با کمی تامل در آثار ادوارد براون متوجه برخی گرایش های فکری و مذهبی او میشویم که مستقیم روی آثار او تاثیر مستقیم گذاشته اند من جمله  آثار اینکه وی در تریخ ادبیات دوره صفویه وقتی به علامه مجلسی میرسد به شدت به ایشان  حمله میکند  اثار ایشان  را مورد حمله قرار میدهد. . یا مجتبی مینوی در کتاب تاریخ و فرهنگ، مقاله مفصلی درباره تشیع دارد که در آن به‌طور کلی بحث اینکه رسول‌الله(ص) بعد از خودش جانشین تعیین کرده و مساله امامت امیرالمؤمنین(ع) را به‌طور جدی مورد خدشه قرار داده، اما چون لابه‌لای مطالب آن کتاب بوده، زیاد مورد توجه و انتقاد قرار نگرفته است. پیش از انقلاب، مینوی بیشتر بعنوان یک ادیب مطرح بود، بعد از انقلاب هم کسی نیامد روی آثار اینها کار کند و مطالب نادرست را از میان کتاب‌ها استخراج کند و فقط شخصیت ادبی اینها بارز شده است.

 تا این جای سخن سعی بر آن شد تا  نگاهی گذرا و در عین حال عمیق به چگونگی شگل گیری بابیت  و چگونگی رواج آن در بین افراد و گروه های مختلف بپردازیم . اما از این جای سخن به بعد هدف آشنا کردن مخاطبان از چگونگی شکل گیریفرقه بهاییت  در ادامه جریان انحرافی بابیت است که شرح آن تا این جای سخن ذکر شد. :

علیمحمد باب که سالهای پایانی عمر را در ماکو زندانی بود و از طریق نامه با یاران خود ارتباط داشت، میرزا یحیی از اهالی نور را که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود به جانشینی خود برگزید و به القابی همچون «صبح ازل» و یا «حضرت ثمره» مفتخر کرد. باب طی نامهای کار کامل کردن کتاب «بیان» را نیز به او سپرد، مگر آنکه «من یظهره ا...» یا پیامبر جدید ظهور کند که ناسخ بیان بود؛ پیامبری که به گفته باب هزار سال بعد میآمد. عدم تعادل روانی باب از همینجا پیداست، او جانشین خود را انتخاب و پس از دستور کامل کردن کتاب مقدسش! به او هشدار میدهد که در صورت ظهور پیامبری که هزارسال بعد خواهد آمد! کار را متوقف کرده و به او بپیوندد.
در واقع همین توصیه احمقانه بعدها دستاویز دیگر فرصتطلبان شد تا ادعای جدیدی مطرح و بابیان را دو شقه کنند. یحیی صبح ازل یکی از هجده یار اصلی باب بود که به حروف حی معروف بودند و ازقضا برادر بزرگ او میرزا حسینعلی نوری (بها) نیز از این جمله بود. صبح ازل در این زمان که بابیان تحت تعقیب حکومت بودند، در خفا میزیست و سرپرستی امور جاری بابیان را به برادرش که حکم معاونت او را داشت سپرده بود و در واقع بهاء بود که ارتباط مستقیم با پیروان باب داشت و اغلب نیز کارها به خود او رجوع میشد.
میرزا حسینعلی نوری ابتدا همچون دیگر بابیان به اطاعت از برادرش گردن نهاده و او را به عنوان جانشین باب پذیرفت.
پس از سوءقصد به جان ناصرالدینشاه توسط بابیان که حکومت بر بابیان بسیار سخت گرفت، صبح ازل از ایران گریخت و به عراق رفت و برادرش نیز دستگیر و چهارماهی در زندان بود تا اینکه به وساطت سفیر روس از زندان آزاد شد و او نیز در عراق به برادرش پیوست.
در عراق ده سالی را بابیان با آرامش نسبی زیستند تا اینکه میرزاحسینعلی نوری سر به طغیان برداشته و ادعا کرد که جانشین واقعی باب من هستم. اما سرکردگان بابی ادعای او را نپذیرفته و او را از بغداد راندند که دو سالی را در لباس دراویش، آواره بود تا اینکه نامهای به برادر نوشت و تقاضای عفو کرد و صبح ازل نیز از گناه او گذشته و او را دوباره نزد خود فراخواند. در همین زمان، منشی خصوصی صبح ازل که توسط باب برگزیده به او معرفی شده بود، ادعای «من یظهر ا...» کرد، اما هرچه بزرگان بابی با او بحث کردند او بر ادعای خود استوار ماند تا اینکه او را به قتل رسانده و در شطالعرب در حالیکه سنگی به پایش بسته بودند، رها کردند.

در این روزگار بر شمار بابیان عراق افزوده شده بود، با اعتراض روحانیان آن دیار و همچنین درخواست ناصرالدینشاه از دولت عثمانی برای دور کردن بابیان از مرزهای ایران، آنها را به «ادرنه» کوچاندند. میرزا حسینعلی بهاء که همچنان در فکر تصرف مقام برادر بود، در این محل ادعای خود را تکرار کرد و اینبار موفق شد شمار بسیاری از بابیان را با خود همراه کند. دودستگی بابیان باعث ایجاد درگیریهایی خونین میان آنها شد تا آنجا که عثمانی تصمیم گرفت آنها را از یکدیگر جدا کرده و به نقاط مختلفی تبعید کند، در عین اینکه از هر گروه جاسوسانی در گروه دیگر جای داد که از نزدیک مراقب احوال آنها بوده و فعالیتهایشان را به دولت عثمانی گزارش دهند.
اینگونه بود که ازلیان را به جزیره قبرس و بهاییان را روانه بندری در فلسطین کردند.
اما بهاءا... در آستانه حرکت طرح ترور و قتل تعدادی از بزرگان بابی که جزو یاران ازل بودند را تدارک دید؛ کاری که ادامه آن را از بندر عکا نیز پی گرفت و ازلیانی که همراه آنها به عکا فرستاده شده بودند را بهطرز وحشیانهای بهقتل رساند. کتابی که خواهر این دو برادر درباره حقانیت ازل در جانشینی باب و ترور بزرگان بابی توسط افراد میرزا حسینعلی بهاء نوشته، بهخوبی گویای آن است که فرقه صلح و انساندوستی چگونه در آغاز پایههای خود را با ترور و قتل عام وحشیانه دوستان و همکیشان اعضای خود استوار کرده است.
رقابت میان بابیان که از آن پس به دو گروه ازلیان (طرفداران صبح ازل) و بهاییان (طرفداران میرزا حسینعلی بهاء) تقسیم میشدند، باعث شد آنها بسیاری از حقایق را درباره یکدیگر آشکار کنند که جملگی نشان از عمق فساد در میان بابیان داشت.
سرانجام کار ازلیان
با تبعید ازلیان به جزیره قبرس، یاران یحیی صبح ازل که از شمار اندکتری برخوردار بودند، در موضع ضعف قرار گرفتند. بهویژه آنکه خود او طبعا مردی گوشهگیر و چندان اهل فعالیت نبود.
تلاشهای آنها برای نزدیکی به بریتانیا نیز حاصل چندانی نداشت، چراکه استعمارگران خیلی زود دانستند که امید چندانی به گسترش این فرقه و استفاده از آنها در راستای اهداف خود نمیتوانند داشته باشند.
پس از مرگ یحیی صبح ازل، یحیی دولتآبادی جای او نشست که پدرش از ازلیان معروف بود و مدتی وظیفه انتقال کمکهای مالی بابیان از ایران را به قبرس بر عهده داشت. اما او نیز تکانی در کار ازلیان نتوانست بهوجود آورد. امروز ازلیان نفوس بسیار ناچیزی دارند و از فرقههای فراموش شده به حساب میآیند.

 

بهاییان در فلسطین
اما برخلاف یحیی صبح ازل، برادرش میرزا حسینعلی بهاء با وجود اینکه ادعای بزرگتر (پیامبری) را یدک میکشید، چهرهای فعال بود که با سیاسیکاری و برنامهریزی نهتنها توانست بر شمار یاران خود بیفزاید، بلکه با نزدیک شدن خود و جانشینانش به یهودیان مهاجر در فلسطین و همچنین همکاری با انگلستان، پایههای حکومت به اصطلاح مذهبی خود را در آن دیار محکم کرد. پیروان او که بهاییان نامیده میشوند، اگرچه خود را در ادامه فرقه بابیه به حساب میآورند، اما از اساس آن را مذهبی جدید به شمار میآورند که پیامبری تازه به ارمغان آورده! هرچند که ادعای میرزا حسینعلی در اواخر عمر آنقدر بالاگرفته بود که خود را در مقام خدایی نیز نشاند.
پس از مرگ بهاء میان دو پسر او (که از مادر جدا بودند) نیز بر سر جانشینی منازعه درگرفت. خود بهاء، عباس افندی (غصن اکبر) را به جانشینی انتخاب و پس از او محمدعلی میرزا (غضن اصغر) را شایسته این مقام دانست. با وجود توطئه فراوان این دو برادر علیه یکدیگر، سرانجام این عباس افندی (عبدالبهاء) بود که توانست اکثریت قریب به اتفاق بهاییان را با خود همراه کند.
راهی که میرزاحسینعلی نوری آغاز کرد توسط فرزند و جانشین او عبدالبهاء (عباس افندی) ادامه یافت، خدمات او به استعمار انگلیس تا آنجا بودکه پس از تأمین گندم مورد نیاز نیروهای بریتانیایی در زمان قحطی لقب «سر» را از انگلیسیها دریافت کرد و همواره به آن مفتخر بود. در زمان او همکاری یهودیان شکل پررنگتری به خود گرفت تا آنجا که نهتنها در روی کارآمدن دولت اسراییلی در فلسطین و غصب زمینهای مسلمانان، بهاییان سهمی را بر عهده داشتند، بلکه از دیگر سو بهعنوان یکی از ابزارهای صهیونیسم در لطمه زدن به اسلام در داخل ایران نیز همکاریهای آشکاری را با ایشان به انجام رساندند.
شوقی افندی آخرین رهبر یا به تعبیر خود آنها «ولی امر» بهاییان بهحساب میآید؛ در زمان او بود که دولت اسراییل رسما آغاز بهکار کرد و شوقی با حمایت صهیونیسم گامهایی جهت پررنگ شدن فرقه بهایی در دیگر کشورها برداشت، هرچند که چندان نتیجهای در بر نداشت. پس ازمرگ او از آنجا که فرزندی نداشت، پیشبینی پیامبر بهاییان! که قرار بود بیستوچهار ولیامر از پشت او بر بهاییان حکومت کنند، باطل از کار در آمده و انشعابی جدی در بهاییت شکل گرفت.
اما با این حال، پررنگترین جریان بهایی بعد از او که توسط همسرش روحیه ماکسول پایهگذاری شد، هرچند سر میس ریمی آمریکایی نیز با ادعای جانشینی شوقی توانست طیفی از بهاییان را با خود همراه کند که امروزه بهعنوان بهاییان ارتدوکس شناخته میشوند.
اما روحیه ماکسول با تلاش و جلب نظر سران بهایی پس از شش سال توانست در سال 1962، بیت العدل سراسری بهاییان را برگزار کند تا رهبری بهاییان از این پس توسط اعضای B این بیتالعدل صورت گیرد. بهاییان توسط بیتالعدلهایی که هر پنج سال یکبار تشکیل و نه عضو بهعنوان شورای رهبری بهاییان دارند، هدایت میشوند. سرانجام سخن اینکه با وجود بشارت رهبران بهایی که روزی امر بهایی سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، جمعیت بهاییان امروزه در جهان حتی با ادعای غلوآمیز آنها نزدیک به هفتمیلیون ادعا شده که با وجود تمام ادعاها و فعالیتهای تبلیغاتی آنها رقمی ناچیز به حساب میآید

بهاییت، بدعتی در بابیت
اگرچه بهاییان به نوعی خود را بابی فرض کرده و علیمحمد باب را نیز جزو رسولان فرقه خود به حساب میآورند، ادعای حسینعلی نوری (بهاء) یا همان «من یظهرا...» بر پیشبینی باب در آمدن پیامبری دیگر پس از او، استوار گشته است، پیامبری که قرار بود پس از هزار سال ظهور کند، اما قدری عجله نشان داده و نزدیک به نهصدونود و چند سال زودتر خودش را به ظهور رساند.
بر این اساس بهاییت دینی محسوب میشود که اگرچه در ادامه بابیت بروز کرده، اما چون توسط پیامبری (؟!) تازه عرضه میشود دین دیگری است.بر این اساس بهاییت و بابیت نیز تفاوتهای آشکاری در احکام به اصطلاح فقهی خود دارند، اگر باب فردی نامتعادل و پریشان احوال است که مغلمهای از تخیلات خود به همراه احکامی بر گرفته از دیگر ادیان را بهعنوان بابیت عرضه میکند، حسینعلی بهاء فردی فرصتطلب است که با فاصله گرفتن از احکام عجیب و غریب باب، میکوشد چهره موجهای به بهاییت ببخشد.
بنابراین بسیاری از احکام سادهلوحانه باب را باطل کرده و احکامی تازه را بهجای آن می‎‎نشاند. او رندانه با سهلگیری در احکام بهاییت و افزودن جنبههای اومانیستی به آن، جذابیتهایی را برای فریب ذهنهای عامی میآفریند، در واقع او علاوهبر کنار گذاشتن احکام غیرعقلانی بابیت، از جنبههای خداباورانه (اما به واقع انحرافی) بابیت نیز کاسته و جنبههای زمینی و اومانیستی به آن میافزاید. کاری که توسط جانشینان او نیز با تعدیل برخی از احکام خود حسینعلی نوری، پیگیری شد.

 

البته  نکته قابل توجه و جالب در تاریخچه بهاییت تلاشهای بی وقفه ای است که یاران بهاییت در ارائه و تبلیغ  فرقه خود به عنوان مکتی الهی و آسمانی خود  جای شگفت دارد و نیز بهره ها و استفاده ها و کمک هایی که از منابع  و مراکز قدرت و ثروت  جهان دریافت کرده اند ذهن هر مخاطب  اهل جستجویی را بر این میدارد که خلاصه ای از این فرایند را لااقل، اجمالی  ارائه دهیم  که البته بررسی  و تحقیقات بیشتر را به عهده خود افراد وا میگذاریم   و خود  به بیان نکاتی چند بسنده میکنیم. : 

 حضور تعدادی‌ از بابیان‌ در انجمنهای‌ مخفی‌ در کنار چهره‌های‌ شاخص‌ فراماسونری‌ و عضویت‌ تعدادی‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بیداری‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکایت‌ از همنوایی‌ این‌ دو جریان‌ با هم‌ دارد. حبیب‌ ثابت‌ از چهره‌های‌ مطرح‌ بهائیت، در کتابچه ‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ سجن‌ اعظم‌ سخنی‌ دارد که‌ درخور تعمق‌ و پیگیری‌ است. او مدعی‌ است‌ که‌ اکثریت‌ اعضای‌ انجمنی‌ که‌ قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ در دوره‌ مشروطه‌ تشکیل‌ می‌شد از بابیها تشکیل‌ می‌شدند. احتمالاً‌ منظور او انجمن‌ بین‌الطلوعین‌ است‌ که‌ افرادی‌ نظیر ابراهیم‌ حکیمی، ملک‌المتکلمین، سید جمال‌ واعظ، اردشیرجی‌ و... عضو آن‌ بودند. ‌

 

حضور جدی‌ بابیان‌ در لژهای‌ ماسونی‌ و انجمنهای‌ مخفی‌ شبه‌ماسونی‌ حکایت‌ از ارتباط‌ عمیق‌ شاخه‌ ازلی‌ بابیت‌ با فراماسونری‌ دارد. حضور افرادی‌ نظیر یحیی‌ دولت‌آبادی، علی‌محمد دولت‌آبادی، سید جمال‌ واعظ‌اصفهانی، ملک‌المتکلمین‌ و... در لژ بیداری‌ مؤ‌ید این‌ نظر است. یکی‌ دیگر از بهائیانی‌ که‌ عضو فراماسونری‌ و دارای‌ درجه‌ 33 فراماسونری‌ بود، علیقلی‌خان‌ نبیل‌الدوله‌ بود که‌ در لژهای‌ آمریکا عضویت‌ داشت. وی‌ جایگاهی‌ ویژه‌ در نزد بهائیان‌ داشت‌ و مدتی‌ در سفارت‌ ایران‌ در واشنگتن‌ مشغول‌ کار بود. تعلق‌خاطر سران‌ بهائیت‌ به‌ فراماسونری، با سفرهای‌ عباس‌ افندی‌ به‌ اروپا و آمریکا جلوه‌ آشکارتری‌ به‌ خود گرفت. حضور رهبر بهائیان‌ (سر عباس‌ افندی) در لژهای‌ ماسونی‌ آمریکا و ایراد سخنرانی‌ در لژهای‌ ماسونی‌ و انجمنهای‌ شبه‌ماسونی‌ تئوسوفی، گواهی‌ دیگر بر وجوه‌ و اهداف‌ مشترک‌ این‌ دو فرقه‌ است. این‌ امر در عملکرد سایر بهائیان‌ نیز مشاهده‌ می‌شود، که‌ ذیلاً‌ به‌ اختصار به‌ مواردی‌ از آن‌ اشاره‌ می‌کنیم: ‌

ابوالفضل‌ گلپایگانی، از یاران‌ عباس‌ افندی‌ و از نویسندگان‌ بهائی، در سفر به‌ آمریکا در مجامع‌ فراماسونری‌ حاضر شد و به‌ ایراد سخنرانی‌ پرداخت. و میرزا محمدرضا شیرازی‌ معروف‌ به‌ پروفسور شیرازی، عضو انجمن‌ تئوسوفی‌ هندوستان، در 1914 با عباس‌ افندی‌ در فلسطین‌ ملاقات‌ کرد و شرح‌ ملاقات‌ و گفنگویش‌ را در بازگشت‌ برای‌ اعضای‌ انجمن‌ تشریح‌ کرد.   بهائیان‌ می‌کوشیدند اعضای‌ فراماسونری‌ و تئوسوفی‌ را به‌ بهائیت‌ جذب‌ کنند، از جمله‌ (هارلان‌ اوبر ) موفق‌ شد دکتر هرمان‌ گروسمن‌ عضو مجمع‌ تئوسونی‌ را به‌ عضویت‌ بهائیت‌ درآورد. بهائیان‌ شهر سااورک‌ برزیل‌ نیز آثار بهائی‌ را در کلوپهای‌ روتاری‌ و لاینز پخش‌ می‌کردند  و مورد از همه برجسته تر اینکه در 1332 بهائیان‌ جشن‌ صد سالگی‌ فرقه‌ خود را در اقدامی‌ معنادار در سالن‌ بزرگ‌ لژ فراماسونری‌ آمریکا به‌ نام‌ (معبد مدینه) برگزار کردندمجله‌ روتاری‌ اسرائیل‌ به‌ مناسبت‌ صدمین‌ سال‌ تأسیس‌ خود پشت‌ جلد مجله، عکس‌ حسینعلی‌ نوری‌ را چاپ‌ کرد و قسمتی‌ از آثار او را نیز در مجله‌ درج‌ نمود!!!

یکی دیگر از نمودهای همکاری تاسف بر اگیز و تلخ در کارنامه پیروان بهاییت فعالیتهای لژ همایون در زمان ملی شده صنعت نفت  در ایران و حضور جدی و پر رنگ یشان در مقابله با نهضت ملی شدن نفت در ایران بود که ننگی ملی را در پرونده خود به جای گذاشتند.

‌‌امیرعباس‌ هویدا، بهائی‌ دیگری‌ است‌ که‌ به‌ عضویت‌ لژهای‌ ماسونی‌ درآمد و بیش‌ از 13 سال‌ نخست‌وزیری‌ رژیم‌ پهلوی‌ را عهده‌دار بود. جد و پدرش‌ از بهائیان‌ مشهور بودند (جدش‌ محرم‌ راز بهاء و عباس‌ افندی‌) بود . هویدا نیز در لژ فروغی‌ عضویت‌ داشت. در دوره‌ نخست‌وزیری‌ او بهائیت‌ توانست‌ ارکان‌ دولت‌ و نظام‌ را درچنگ‌ خود گیرد و عضو لژ بزرگ‌ ایران‌ و موقعیت‌ خود را تقویت‌ کند. منصور روحانی، عضو کابینه‌ هویدا، و وزیر آب‌ و برق‌ و کشاورزی‌ و منابع‌ طبیعی، دیگر بهائی‌ ماسن‌ آن‌ روزگار بود. او عضو لژهای‌ مولوی، سعدی‌ و مشعل‌ بود و در کلوپ‌ روتاری‌ نیز عضویت‌ داشت. همچنین، دارای‌ رابطه‌ نامشروع‌ با وقیحترین‌ خواننده‌ زن‌ عصر پهلوی‌ (عهدیه) بود، که‌ از بازگوکردن‌ اسناد تکان‌ دهنده‌ آن‌ شرم‌ داریم. منوچهر تسلیمی،‌ دیگر بهائی‌ فراماسون‌ و عضو لژ ابن‌سینا بود که‌ در آن‌ لژ به‌ مقام‌ سرپرست‌ اول‌ و قائم‌مقام‌ استاد اعظم‌ رسید. وی،‌که در 1339 دبیر لژ مولوی‌ نیز شد، در کابینه‌ هویدا عهده‌دار وزارت‌ بازرگانی‌ و اطلاعات‌ بود. عباس‌ آرام‌ وزیر خارجه‌ کابینه، دیگر بهائی‌ فراماسون‌ دستگاه‌ پهلوی‌ بود که‌ در لژ ستاره‌ سحر عضویت‌ داشت. این‌ موارد، شمه‌ای‌ از ارتباط‌ بهائیت‌ و فراماسونری‌ در ایران بود که‌‌ به‌ آن‌ پرداختیم. ‌ 

منابع

1-      مصابیح هدایت، عزیزا... سلیمانی اردکانی.

2-      رائین، انشعاب در بهایئت.

3-      خاطرات عین السلطنه ، قهرمان میرزا سالور ، تهران:  نشر اساطیر.

4-      جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران.

5-      تذکره شعرای بهائی ، ج 3.

6-      و نظرات و مصاحبه های موجود ...



پیام گزینش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی