مروری کوتاه بر زندگی نامه حضرت آیت اله آقا مجتبی تهرانی
حضرت استاد در سال 1316 ه.ش در خانوادهای از اهل علم، معرفت و شهادت در
تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی،از شاگردان
مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که
در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی
بزرگ، به اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر
تربیت نفوس مستعدّ و هدایت گمراهان و جاهلان اهتمام ویژه داشت.
حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، طبق رسم خاندانهای علم و معرفت، تحصیل
در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نموده و در
امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد
بزرگوار خود از پنج سالگی به مکتب رفت و در سنّ 10سالگی بخشی از مقدّمات
را در مدرسۀ حاجابوالفتح تهران گذراند. سپس بههمراه پدر خود برای مدّت
سه سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرده و در سایۀ الطاف حضرت علیبنموسی الرّضا
مشغول به گذراندن دروس مقدّمات گردید و بهدلیل هوش و استعداد سرشار،
بهطور خصوصی از محضر ادیب نیشابوری بهره برد. در سال 1334هـش در سنّ
18سالگی به قم مهاجرت کرد تا در حوزۀ نوپای آن دیار، که به تازگی اهل علمِ
جهان تشیّع را بهسوی خود جذب میکرد، حضور یابد و دروس سطح خود را به اتمام
رسانده و از محضر مراجع تقلید بهره برد.
حضرت استاد با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را بهسرعت تمام کرد و
به محضر
علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی،آیتاللهالعظمی گلپایگانی،
علّامۀ طباطبایی، آیتالله داماد و آیتالله فرید راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّمله
همین نکته کافی است که به فرمودۀخودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح
بودند، دو مرتبه کلّ کتاب «وسائلالشیعه» را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس
خارج آماده شوند. ایشان
با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در سنّ 25 سالگی به درجۀ رفیع
اجتهاد رسیده و بهزودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند.
مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، بهاندازهای بود که حضرت امام
به طلبۀ خوشاستعداد و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیعشان
را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین
ایّام، کتاب مکاسب محرّمۀ حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را
تنظیم و منتشر کردند.
با آنکه هنوز مدّت زیادی از استفادۀ این طلبۀ فاضل و جوان از محضر زعیم عالم
تشیّع، حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کمنظیر رحلت
کرد و بار هدایت امّت را بهدوش خلف صالح خویش یعنی حضرت امام خمینی نهاد.
حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود و نسخههای نامطلوب
و حاوی اغلاط و اشتباه از رسالۀ حضرت امام در دست مردم بود، ایشان شاگرد
فاضل خود، یعنی حاجآقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمعآوری فتاوا و تنظیم
صحیحترین نسخه از رسالۀ عملیه و مناسک حجّ خویش گرداند که در سال1343هـش
به چاپ رسید و در دسترس مقّلدان امام قرار گرفت. حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهرهگیری
از دستنوشتههای متعدّد استاد خویش، با ایشان همبحث شد و رسالهای دقیق و علمی
آماده کرد که بعدها جزو دقیقترین رسالههای منسوب به امام خمینی مطرح گردید.
ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بیبدیل خود، چندین
سال نیز
از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاههای
اجتماعی و سیاسی امام امّت بهخوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیاتبخش امام و دیگر اولیای الهی
ادامه داشت تا آنکه جرقّههای بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از
کشور تبعید گردید. در این ایّام، حضرت آیتالله تهرانی بههمراهی بعضی دیگر
از شاگردان معظّمله، کتابخانۀ ایشان را در قم دایر کردند که سهسال بعد
توسّط ساواک، غارت و تعطیل شد.
حضرت استاد، در سال 1347هـش به نجف هجرت کرد تا هم سیر معنوی خود را
در سایۀ
فیوضات امیرالمؤمنین و دیگر ائمۀهدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد
خویش بیبهره نماند. ایشان در این مدّت سهساله که در نجف اشرف مشغول به
خودسازی در امور معنوی، تدریس کفایه در مدرسۀ آیتالله بروجردی و تحصیل در
محضر حضرت امام بودند، در درسهای خارج اصول مرحوم آیتاللهالعظمی خویی
و درس آیتاللهالعظمی
حکیم حاضر میشدند. این سفر پربرکت، زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که
به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در اواخر سال 1349هـش به
زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول گردید.
حضرت استاد از سال 1351هـش ضمن اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار، تشکیل جلسات
اخلاق و تفسیر برای جوانان در همانسالها، تربیت و هدایت جوانان انقلابی
را بهدست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته
تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی بهدلیل ممانعت حکومت جور،
تعطیل میشد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار،
از اهمّ فعّالیتهای معظّمله پیش از انقلاب بود. حضور عادّی حضرت استاد
در تهران و فعالیّتهای مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی،
آنقدر مفید و مؤثّر بود و هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی
و جاری است، که بعد از مدّتها سِرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت
ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژۀ حضرت امام به تهران موجب گردید
که حضرت استاد، تا پایان عمر در عاصمۀ جهان تشیّع بماند و نعمتی بیبدیل
برای اهل این دیار باشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روحالله، همچنین
با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار
میرفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار این
انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودۀ خودشان، ایشان با دعا به درگاه
خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیتهای اجرایی
کنار کشیدند و با حضور در صحنۀ نیروسازی برای انقلاب، همچنان بهصورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای
جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.
ایشان دروس خارج خود را در سال 1357هـش در منزل خویش و با حضور برخی
از فضلای
تهران آغاز نموده و در سال 1364هـش با قبول کردن تولیت مدرسۀ مروی توسّط
آیتالله مهدوی کنی، این دروس را مجدّداً در مدرسۀ مروی آغاز نمودند. جلسات درس خارج
ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم
فاصله داشتند. این جلسات آنقدر مفید و کمنظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب
کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این
جلسات علمی تبدیل نمود.
در قوّت علمی این فقیه متتبّع ذکر همین نکته کافی است که ایشان در طول
عمر شریف
خویش، توفیق یافت که بیش از سی و دو مرتبه کتب اربعۀ شیعه را مرور کند و
اغلب عبارات آن را در ذهن حاضر داشته باشند؛ بدیهی است که درس خارج ایشان
پُر از نکات دقیق و بدیعی بود که کمتر نصیب اهل علم و فضلای حوزات علمیه
شده است.
از طرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز
برپا بود
و از سال 1359هـش بهطور منظّم و هفتگی دائر میگردید، مأمن بینظیری برای
بسیجیان مخلص حضرت روحالله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه
از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر گشته بودند و بیصبرانه
و مشتاقانه بهدنبال معارف عمیق اسلام بودند.
سرانجام این مرجع بزرگوار تقلید، فقیه وارسته و استاد بزرگ اخلاق، پس
از 40سال
خدمت صادقانه در نشر معارف اسلامی و ترویج مکتب حقّۀ اهلبیت عصمت و طهارت
در دیماه سال 1391هـش بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از
تحمّل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانۀ اربعین سالار شهیدان بهسوی مولای
خویش سفر کرد و در صحن و سرای حضرت عبدالعظیم حسنی آرام گرفت.
جدّ سوم حاج آقا مجتبی رحمةاللهعلیه، آقا میرزا موسی طهرانی بوده
است. حاج آقا
بزرگ طهرانی مینویسد: «المیرزا موسی الطهرانی امام المسجد المعروف باسمه
فی طهران و من اجلاء العلماء بها.» و در جای دیگر نوشته: «من فقهاء طهران
و اعلامها.»
بین سقّاخانۀ نوروزخان (که در خیابان بوذرجمهری - پانزده خرداد فعلی-
واقع است)
و چهارسو بزرگ بازار تهران، دو مدرسه و دو مسجد بنا شده بود.
مدرسه میرزاابوالحسن خان ایلچی نزدیک سقّاخانه نوروزخان بود که بنا به
وصیت او
توسّط آصفالدوله ساخته و از این جهت مدرسه آصفیه هم خوانده میشد.
این مدرسه در اوائل طلبگی ما بهصورت مخروبهای بود و سپس به صورت
پاساژ یا مانند آن درآمده است. «فاعتبروا یا اولی الابصار»
مدرسۀ دوم، مدرسۀ محمّدیه که روبروی مسجد جامع واقع شده است و حقیر
کتاب صمدیه را در آنجا و نزد بزرگواری که اهل قائن بود خواندم.
و دو مسجد، یکی مسجد جامع معروف که در دهههای اخیر حاج آقا مجتبیرحمةاللهعلیه
در بخشی از آن اقامۀ جماعت میکرد و مسجد دوم، مسجد معروف به مسجد میرزاموسی است که تاریخ
1282هـق در ساختمان آن دیده میشود؛ یعنی بیش از 150 سال از عمر آن میگذرد و
برخی میگویند: این مسجد و حجرات آن که به این خاطر مدرسه هم بوده توسط میرزاموسی وزیر
(متوفای 1282هـق) ساخته
شده است. در هر صورت عالم جلیلی که از بزرگان علما و فقهای طهران بوده
یعنی مرحوم میرزا موسی طهرانی جدّ سوم حاج آقا مجتبی، امام آن مسجد و بلکه
مسجد به نام او است.
از این میرزا موسی دو فرزند میشناسیم، میرزا ابراهیم و میرزا احمد.
پس از میرزا موسی، میرزا ابراهیم که او هم عالمی جلیل بوده در مسجد
اقامه جماعت
میکرده و گویا بعد از پدر مدّت امامت او طولانی نبوده، زیرا نوشتهاند قبل از سال 1300 هـق از دنیا
رفته است.
بعد از میرزا ابراهیم برادرش میرزا احمد که به گفتۀ علّامه طهرانی از برادرش
افضل بوده امامت مسجد را به عهده داشت و نزدیک سال 1302 از دنیا رفت.
از میرزا ابراهیم دو فرزند روحانی میشناسیم: میرزا غلامحسین و میرزا
موسی دوم.
میرزا غلامحسین جدّ اوّل حاجآقا مجتبی است و در قضایای مشروطه با آقا میرزا
مصطفی آشتیانی، فرزند میرزا محمّد حسن آشتیانی در حرم حضرت عبدالعظیم در
سال 1327هـق ترور و شهید شدهاند و محلّ قبر او در حرم حضرت عبدالعظیم مشخّص
است. از این شهید گاهگاه در کتابهای تاریخ مشروطه یاد شده است.
پس از میرزا غلامحسین عموی پدر حاج آقا مجتبی، مرحوم آقا میرزا موسی در مسجد
میرزا موسی اقامۀ جماعت میکرد و علّامه طهرانی مینویسد: او یکی از مجلّدات
بحارالانوار را تصحیح و نیز تفسیری هم داشته است.
وی در سال 1373هـق از دنیا رفته است و آنطور که بهخاطر دارم در وادیالسّلام
نزدیک مزار هود و صالح دفن شده که پس از چندی مرحوم حاج شیخ هادی مقدّس معروف به حاج مقدّس که در
بازگشت از حجّ خانه خدا در عتبات از دنیا رفت، نزدیک قبر آقا میرزا موسی دفن شد.
در اواخر زمان حیات آقا میرزا موسی حاج میرزا عبدالعلی پدر حاج آقا
مجتبی به
مشهد هجرت کرده بود. در حرم امام رضا(بالای سر) اقامۀ جماعت میکرد. بسیار محترم و
معزّز بود.
پس از وفات آقا میرزا موسی ظاهراً با درخواست علاقمندان به طهران
بازگشت و در
مسجد مزبور اقامۀ جماعت مینمود و بسیار مورد توجه متدیّنان بود.
و بعد از وفات ایشان برادر بزرگ حاجآقا مجتبی، آقای حاج آقا مرتضی
طهرانی در آن مسجد اقامۀ جماعت میکنند.
بنابراین شجرۀ طیّبۀ حاج آقا مجتبی به این صورت است: حاجآقامجتبی
فرزند حاج
میرزا عبدالعلی فرزند میرزا غلامحسین شهید فرزند میرزا ابراهیم فرزند میرزا
موسی که مسجد میرزا موسی به نام او است.
و این عزیزان در طول این 150 سال، همه اهل علم و تقوی و ترویج مکتب اهلبیت بودهاند.
امید است آقازادههای مرحوم حاج آقا مجتبی که از طرف مادر هم به شیخ
انصاری میرسند، در این راه توفیق بیشتری داشته باشند.
گزیده ای از پیام مراجع و بزرگان
حضرت آیت اللهالعظمی جوادی آملی
مردان الهی که آیت الله تهرانیرضوان الله علیه از مصادیق بارز این
صِنفند، در
دو جبهه پیروزند و پیروز بودند. بعضیها در هر دو جبهه گرفتارند، بعضیها
در یک جبهه گرفتارند و در جبهه دیگر پیروزند، ولی این بزرگوار در هر
دو جبهه پیروز بود. قرآن کریم پیروزمندان این دو جبهه را چنین معرفی کرد و
فرمود: اینها اصلاً به طرف بازی نمیروند و بازی هم آن جرأت را ندارد که
به طرف اینها بیاید. نه اینها به طرف بازیگران میروند و نه بازیگران آن
قدرت را دارند که خودشان را به ایشان نزدیک کنند. این خصیصۀ مردان الهی است.
بعضیها هستند که در هر دو جبهه شکستخوردهاند؛ یعنی هم بازیگرند و با بازیگران
میسازند، و هم بازیگران اینها را به بازی میگیرند. بعضیها هستند
که عمداً به طرف بازی و بازیگران نمیروند ولی بازیگران احیاناً به طرف
اینها میآیند و اینها را به بازی میگیرند.
امّا اینکه مردان الهی عمداً به طرف بازی نمیروند این را در سورۀ
مبارکۀ قَدْ
أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِیPمؤمنون
فرمود: Oصَلاَتِهِمْ
خَاشِعُونَ ٭
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ اینها از بازی و بازیگری و بازیکنندهها
و... اعراض دارند. هرگز عمداً به این طرف نمیروند.
دربارۀ اینکه بازیکنندهها و بازیگری و... به طرف آنها نمیروند، آن
را رِجَالٌ
لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَPدر
سورۀ مبارکۀ نور فرمود: تازه
بیع؛ چه رسد به بازیهای سیاسی! این دوOبَیْعٌ
عَن ذِکْرِ اللَّهِ جبهه پیروزی است. به هیچ وجه بازیگری و اصلِ بازی به
طرف آنها نمیتواند برود؛ نه تنها اینها با بازیگران کاری ندارند به طرف
بازی نمیروند، بازی و رِجَالٌ لاَّPبازیکنندهها
هم آن جرأت را ندارند که به طرف اینها بروند Oتُلْهِیهِمْ
تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ
امّا متأسّفانه گروهی هستند که در هر دو جبهه شکستخوردهاند هم خودشان
به استقبال
بازی میروند، هم بازیگران اینها را به بازی میگیرند. گروه دیگر که
میانهرو هستند عمداً به طرف بازی نمیروند ولی بازیکنندهها گاهی اینها
را به بازی میگیرند. اوحدی اهل ایمان کسانیاند که در هر دو جبهه پیروزند؛
هم الحمد لله ربّ العالمین آن نعمت را خدا به اینها داد که بوی بد
بازی را استشمام میکنند، به طرف بازی نمیروند و هم در قلّهای به سر میبرند
که بازی و بازیکنندهها به آنها دسترسی ندارند.
وجود مبارک حضرت امیرسلام الله علیه فرمود: من در جایی هستم که کسی به
من دسترسی
ندارد و امّا اینطور نیستم که حالا دیگران به من دسترسی ندارند، من هم
دسترسی نداشته باشم! نه؛ من مرتّب فیض دارم امّا دیگران به من دسترسی ندارند.
این در همان خطبۀ نورانی که خودش را معرفی میکند «یَنْحَدِرُ عَنِّی
السَّیْلُ وَ لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ» آمده است. در اطراف تهران
کوه هست امّا این کوهها معمولاً سیل ندارد، هر چندین سال ممکن است که
یک بار مثلاً سیل بیاید. امّا در قلّۀ دماوند هر وقت باران تند میبارد، سیل
میآید. این شیارهایی که این سلسله جبال البرز را از قلّۀ دماوند جدا میکند،
اینها کوههای میانیاند. بعضی از شیارها مستقیماً با خود قلّه مرتبطند
و هر وقت یک باران تند بیاید چون از بالای قلّه تا این دامنهاش چند
هزار متر است سیل جاری میشود.
حضرت فرمود: من آن کوهی نیستم که مثل کوههای عادی باشم، من آن کوهیام
که «یَنْحَدِرُ
عَنِّی السَّیْلُ» هر کوهی سیل ندارد! سیل علم هم از هر کوهی نیست! «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ».
از طرف دیگر خیلی از پرندهها روی این کوههای تهران میتوانند
بنشینند، امّا
شما پرندهای نمیتوانید ببینید که روی قلّۀ دماوند بتواند بنشیند. لذا حضرت فرمود:
«وَ لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ» نفَس اینها بند میآید تا آن بالا بروند. کسی به آن قلّه نمیسد.
مردان الهی هم همین راه را منتها بالتّبع طی میکنند؛ کسی به آنها
دسترسی ندارد،
امّا برکات آنها مرتّب به مردم میرسد. مرحوم آیت الله تهرانی، به لطف
الهی از همین نمونهها بود که کسی نمیتوانست از ایشان سوء استفاده کند،
ولی از علومش میتوانست استفاده کند. لذا برای همه ما داغی بود
... انشاءالله آثار علمی ایشان به وسیلۀ شما منتشر میشود و
جامعه استفاده میکنند و بهره میبرند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
...آن عالم بزرگوار از مفاخر حوزۀ علمیۀ قم بودند و سالها در حوزۀ علمیۀ تهران
کرسی تدریس دروس خارج را برعهده داشتند و طلاب فاضل و عالی از ایشان استفادههای
فراوان نمودند و از طرفی استاد و مربی اخلاق برای نفوس مستعده و جوانان متدین بوده و سالها در
نشر و ترویج معارف نورانی اهل البیتعلیهمالسلام بسیار موفق بودند.
الحمدلله آثار و برکاتشان واقعاً جالب است. همۀ اینها افتخار است.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
... این عالم بزرگ در طول عمر پر برکت خود خدمات فراوانی به
جهان اسلام و عالم تشیع نمود و همواره منادی اخلاق و تقوا بود و
شاگردان بسیاری در محضر ایشان پرورش یافتند.
ایشان با افکار جوانها آشنا بود و میدانست که نیاز جوانها چیست و به چه مسائلی
احتیاج دارند. از طرفی دیگر میدانست که با چه بیانی باید معارف را برای
اینها
ذکر کرد. این سبب میشود
که اقبال جوانان هم به جلسات ایشان زیاد بشود.
چیزی که برای من مهم است این است که ایشان با آن همه مقامات علمی، به
این مسائل
بیشتر میپرداختند!
این خودش نوعی فداکاری و حسن نیّت و اخلاص است که «من بپردازم به اینها؛ چون اولویت دارد». با اینکه ایشان آن مقامات را داشتند
مشغول به تربیت جوانان بودند. خدا غریق رحمتشان کند؛ انشاءالله نتیجۀ
آن خدمات و فداکاریها
را عندالله به نحو احسن خواهند گرفت.
آیت الله العظمی شبیری زنجانی
آن مواهبی که خداوند به ایشان داده بود، همهاش مواهب استثنایی بود و
مجموع آن که هیچ، تکتکاش هم کمتر به کسی داده میشود...
خود اینها
یک اصلهای
مسلّم و واضحی است که بیانش، توضیح واضحات است.
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی
... ایشان منشا خدمات فراوانی برای حوزه های علمیه بودند و
شاگردان بسیاری را تربیت کردند.
... در قم بنده با آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی معاشرت زیاد
داشتم. ایشان دارای ویژگیهای خاصی بود. حرکات ایشان و اخلاق ایشان و معاشرت
ایشان اینطور بود که هیچکس از ایشان
ناراضی نمیشد.
رفتارشان طوری بود که هرکسی هرنظری که داشت، راضی و خشنود و مستفید و مستفیض از
حضور ایشان برمیگشت.
از لحاظ علمیت و تواضع و تقوی و حسن معاشرت کمنظیر بود. به تهران که
منتقل شدند
و تشریف بردند، در حوضۀ تبلیغ و ترویج و تدریس و تعلیم و تربیت خیلی تأثیرگذار
بود. مخصوصاً در انقلاب و بعد از انقلاب، با آن تعهّد و علاقهای که
به انقلاب و آن درک و فرهنگی که از انقلاب داشت، خیلی خدمت کرد. «عاش سعیداً
و مات سعیداً طوبی له و حسن المأب.»
حضرت آیت الله العظمی مظاهری
... رحلت ایشان، بی شک فاجعهای سنگین برای حوزه های علمیه
خصوصاً حوزه علمیه تهران و نیز مصیبتی بزرگ برای و ارادتمندان آن
بزرگوار است که سالهای متمادی از تعالیم سازنده و آگاهی بخش ایشان بهرهمند
میگشتند و نفوس خود را در سایه کلام اخلاقی نافذ و عمل صالح آن
عالم عامل، تربیت و تهذیب مینمودند.
حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی
... این فقیه بلند پایه عمر شریف خود را در تربیت شاگردانی با
اخلاق و عالم صرف نمودند و در تمامی زوایای مسائل کشوری موضع گیری
های خدا پسندانه داشتند.
حضرت آیت الله یزدی
حاج آقا مجتبی درس و بحثشان درس و بحث معروفی بود. از جهات علمی و
موقعیت اجتماعی
و علمایی، ایشان در تهران در سالها اخیر یکی از ارکان علمی تهران بودند.
ایشان یکی از پایههای
حوزۀ علمیۀ تهران حساب میشدند.
یعنی وزنۀ علمیشان، درس و
بحثشان و بهخصوص آن خصوصیات اخلاقی که داشتند و خواص به آن توجّه میکنند در ایشان مشهود بود؛ مانند هوای نفس نداشتن،
دنبال شهرت نبودن و...این قبیل صفات، آراستگی درونی و نفسی را
نشان میدهد.
چنانچه بحث اخلاقی ایشان در کنار بحث علمی، یک امتیاز خیلی فوقالعادهای بود ... که واقعاً
بسیاری از جوانان تهران از بسیاری از جلسات اخلاقی ایشان رشد کردند.
... من یادم میآید چند سال پیش یک جریان حسّاسی پیش آمد که ما
با ایشان جلسه
داشتیم. وقتی ایشان یک مقداری صحبت کردند من دیدم که انصافاً ایشان تسلّط
کامل به اوضاع و احوال موجود دارند و به عبارت دیگر از علمایی هستند که
«عالم به زمان» هستند؛ برای ایشان عنوان عالم به زمان صدق میکند. اینکه کسی که هیچ مسئولیتی نپذیرفته است و در
کارهای سیاسی رسمی نیست؛ بحث اخلاقی دارد و در فضاهای علمایی هم سعی میکند که دنبال
عناوینی که در حوزهها مرسوم است نباشد، امّا ریز مسائل سیاسی را مدنظر
داشت و میتوانست تحلیل بکند، به نظر من خیلی امتیاز بزرگی بود.
زندگی امروز با حضرت زهرا سلام الله علیها
نویسنده:مولود شفیعی
مکتب فاطمه (سلام الله علیها) مکتبی اعجازآمیز است. مکتبی است که تمام آثار درخشان پدید آمده از این مکتب، حیرت آدمی را بر می انگیزاند. هر بُعد و جنبه ای از حیات فاطمه (سلام الله علیها)که مورد مطالعه قرار می گیرد، نکته آموزنده و هدایت کننده و شگفت آوری دارد. برکات آن بر همه افراد نازل است و بر امتی که خواستار رهایی است نازل تر. چه بسیارند درس هایی که از زمینه های مختلف زندگی فاطمه (سلام الله علیها)حاصل می شود و مسلمانان با استفاده از آنها، می توانند راه حیات را برای خود هموار سازند. از مسایل درس آموز حیات فاطمه (سلام الله علیها)، مسأله همسرداری و خانه داری اوست. بنای زندگی ویژه ای که اساس آن مبتنی بر اهداف و مقاصد انسانی و الهی، انس و صفا، تکمیل و تکامل، خلوص و وحدت بوده است و ثمره آن رشد طرفین، تولید نسل و گزینش بر اساس کفویت ایمانی و اخلاقی و برتری یکی بر دیگری در ردیف افسانه هاست.
خانه فاطمه سلام الله علیها
نخست از خانه فاطمه (سلام الله
علیها)حرف بزنیم، جایی که او و علی (علیه السلام)در آن زندگی کرده اند و گل های
بوستان خود را در آن پرورش داده اند. تا مدت های زیاد، آن ها در اطاق اجاره ای زندگی را سرکرده اند
که دور از خانه
پیامبر بود. بعدها رسول خدا با یکی از صحابه سخن گفت و خانه اجاره ای آن ها را به محلی
نزدیک تر به خود آورد و سال ها گذشت تا آن ها خود صاحب خانه ای و حجره ای کوچک شدند. این خانه
که در کنار خانه پیامبر بود و بیش از یکی دو متر با آن فاصله نداشت، خانه ای بود کوچک و محقر،
فرش آن شامل حصیری بود که تنها نیمی از اطاق را می پوشاند و نیم دیگر با شن
نرم مفروش بود.
درب آن یک لنگه ای و معرف فقر اهل خانه. در این خانه فاطمه (سلام الله علیها)با علی (علیه
السلام)هم راز و بهتر بگوییم هم بند و هم سلول بود. از دیدی محلی برای زندگی و مسکن است، از
سویی دیگر کارگاهی است برای کارهای دستی فاطمه (سلام الله علیها) که برای کمک معاش و یا در بسیاری
از موارد برای
خدمت به فقرا و مساکین انجام می گرفت و از جهتی مرکز آمد و شد یاران علی (علیه السلام)،
دوستان فاطمه (سلام الله علیها)، زنان مسأله دار و هدایت خواهی بود.
فاطمه (سلام الله علیها)این خانه را
مدرسه و دانشگاهی ساخته بود، نه تنها برای فرزندان خود، بلکه برای زنان
مسلمان که سوالات مذهبی خود را از او می پرسیدند. آن را کانون مقدسی ساخته بود
که اعضای خانه آن را سنگری دانسته، پناه و سکون خود را درآن جا می جستند. این کانون مطمئن ترین
محل آرامش و پناه علی (علیه السلام) بود.
اهمیت خانه داری
فاطمه (سلام الله علیها)از کسانی نبود
که خانه داری را کاری کوچک بشمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبی ترک گوید و یا آن را محل و
مرکزی برای بلند پروازی خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون
خانوادگی و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتی پایه کشورداری به
حساب می آید. و هم می دانست و از زبان پیامبر شنیده بود که خدمت در خانه و
خانه داری دارای
اجر و حسنه است، حسنه ای که هیچ کاری از زن با آن برابری نمی کند.
روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن
در چه حالی به خدا نزدیک تر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (سلام الله علیها)این
سخن را شنید و پیام فرستاد: «زن در حالی به خدا نزدیک تر است که ملازم خانه
باشد و از آن بیرون نشود. »
او می دانست که خانه سنگر است، پایگاه
اجتماعی اعضا است، همانند یک نهاد اجتماعی گران قدر است و کاری برای زن از نظر ارزشمندی معادل
خانه داری نیست.
بدین سان، هم خود را به خانه داری نهاد و اداره و مدیریت آن و نیز تربیت فرزند را در آن
به وجهی نیکو پذیرا شد. او در این راه احساس خجلت و ننگی نداشت و زیر بار وظایف آن شانه
خالی نمی کرد.
مرکزیت خانه اش در مسیر تربیت فرزند،
مشاوره و همدلی با علی (علیه السلام)و مهرورزی به اهل خانه بود و حاصل چنین
اقدامی، فاطمه (سلام الله علیها) را بیش از پیش محبوب کرد و او را راضی به این تقسیم کار پیامبر
بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن علی (علیه السلام)
باشد و خدای را بر این امر سپاس گزار و شاکر بود.
مسئولیت در خانه
او به فرموده رسول گرامی اسلام، رییس
خانه بود. کدبانویی مجرب که گویی تمام دوره های مدیریت خانواده را گذرانده و
به وظایف خود نیکو آشنا بود. مسئولیتش سنگین بود، در آن روزگار دشوار؛ آن هم در دوره فقر
خاندان پیامبر او باید به امور زیر می رسید:
ـ سر و سامان دادن امور خانه، آن هم
خانه ای که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال درآنند.
ـ تربیت و اداره و نظافت و سرپرستی
فرزندان که آن هم کاری اندک و آسان نیست.
ـ پیشه وری و صنعت گری چون بافتن پیراهن
برای فرزندان و یا پشم ریسی برای کمک به معاش.
ـ آسیاب کردن گندم یا جو با دستاس که
رسول خدا فرموده: «دست فاطمه (سلام الله علیها)در این راه زخمی شده است. »
ـ آوردن آب از بیرون که در آن روزگار
این هم مشکلی برای فاطمه (سلام الله علیها)بود و خانه ها آب نداشتند.
ـ هدایت و سرپرستی زنان جدیدالاسلام که
از برکت فاطمه (سلام الله علیها)هدایت می شدند.
و بالاخره کارهای دیگری که هر زنی بدان
واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه می دوند ولی باز هم کارشان نیمه کاره می ماند.
برای تهیه مختصر
غذایی آن هم وقت می گذراند ولی باز هم مطبوع طبع آن ها قرار نمی گیرد. درک سنگینی
مسئولیت او میسر نیست، مگر آن گاه که آدمی خود در شرایط آن قرار گیرد.
سکون خانه
خانه فاطمه (سلام الله علیها)از آن خانه
هایی است که خدا خواسته نام او در آن جا بلند گردد و مورد تسبیح و تقدیس باشد. طبیعی است که چنین
خانه ای نمی تواند مرکز آشفتگی و هرج و مرج باشد. نخستین چیزی که باید در
آن حضور داشته
باشد سکون و آرامش است و فاطمه(سلام الله علیها) سعی داشت چنین کند. او می داند که ترقی و عظمت شوهر، کوشش و
تلاش ارزنده او تا حدود زیادی مرهون زندگی آرام و ساکن او در محیط خانه است و خانه باید سنگر
آرامش و محل تجدید قوا باشد تا شوهر بنشیند، درست نقشه بکشد و درست طراحی
کند و درست تصمیم به اجرا و عمل بگیرد. خانه باید در سکون و آرامش باشد تا
شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتی کرده و مشقات بیرون را از تن به در
نماید.
خانه فاطمه (سلام الله علیها)برای
علی(علیه السلام)چنین وضعی داشت. علی (علیه السلام)در کنار زهرا(سلام الله علیها)احساس آرامش می کرد
و حتی هرگاه که از حوادث و مشکلات زندگی به ستوه می آمد به سنگر خانه پناه
می برد و در آن جا کمی با فاطمه (سلام الله علیها)سخن می گفت و تجدید قوا
می کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه می شد و این امر در سراسر زندگی
علی (علیه السلام)
وجود داشت، حتی پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و در سر مزارش.
گرمی و روشنایی کانون
فاطمه (سلام الله علیها)در محیط خانه
چون ماهی درخشان بود که نور وجودش، کانون خانه و دل علی (سلام الله علیها)را روشن می کرد. او
مصداق این آیه قرآن بود که : «او روشنی بخش خانه بود، دیدارش رنج ها و غصه ها
را از دل می زدود(1)». علی (علیه السلام)خود فرمود: «وقتی به خانه می آمدم
و به زهرا نگاه
می کردم تمام غم و غصه ام زدوده می شد. (2)»
فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده
را گرم می داشت، علی (علیه السلام) و فرزندان را دل به این خوش بود که در
کنار فاطمه اند و در آن کانون اند. از دیدی، او چون شمعی بود که پروانه ها را
به دور خود جمع کرده، به آن ها گرمی و نور می داد. خانه اش کانون انس و صفا بود. اعضای خانه
با هم انس و آشتی و معاونتی داشتند و در کمال هم رنگی و صداقت، در سایه
ایمان به خدا و رسول و کتاب او زندگی می کردند. اگر علی (علیه السلام)تصمیمی
می گرفت همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله علیها)تصمیمی اتخاذ می
کرد دیگر افراد
خانه با او همگام می شدند و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها)در گرم داشتن کانون لطف و
عنایت به همسر، رحمت و دلسوزی به فرزندان، مصداق حدیث پیامبر بود که، خیرنسائکم، الطفهن
بازواجهن و ارحمهن باولادهن(3)و مصداق احادیث دیگر رسول چون عفیفه بودن، شوهر
دوست و فرزند دوست بودن و ضمن این که او خود ملهم به الهامات الهی بود.
اصل ساده زیستی
روزی پیامبر وارد منزل فاطمه (سلام الله علیها)شد، دخترش را
دید که روی زمین نشسته با یک دست فرزندش را در آغوش گرفته و با دست دیگر
با آسیاب دستی گندم ها را آرد می کند، اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و
فرمودند: «دخترم، تلخی ها و مشکلات دنیا را به یاد شیرینی و سعادت بهشتی بر خود
گوارا ساز. »
ساده زیستی و ساده پوشی و زندگی با روح
و صفا، سبک و سیره فاطمه (سلام الله علیها)بود و بر دوری گزیدن از اسراف کاری و زندگی در اسارت
تجملات اصرار می ورزید؛ چرا که زندگی پر زرق و برق و تجملی به جای این که
انسان را به نیک بختی و آزادی و آزادگی و آرامش خاطر برساند او را به انواع
قید و بندهای
بیهوده گرفتار می نماید.
اصل فروتنی و مدیریت پذیری
حضرت فاطمه (سلام الله علیها)در پاسخ
درخواستی از سوی حضرت علی (علیه السلام)می فرمایند: «خانه، خانه توست، زنان همراه مردان هستند
و من در هیچ کاری با تو مخالفت نمی کنم. »
با این که حضرت (سلام الله علیها)در
ابعاد گوناگون زندگی ممتاز و هم سنگ امیرمؤمنان بودند و از لحاظ موقعیت معنوی و جایگاه اجتماعی و
خانوادگی نیز همانند ایشان بودند. اما نه تنها در قلمرو زندگی به ویژه خانه
و خانواده خود
را با همتای خویش هماهنگ و همراه می کردند، بلکه در شرایط حساس و سرنوشت ساز از دیدگاه
و موضع خویش به احترام آن حضرت گذشت می کردند.
اصل عشق و صمیمیت در خانواده
آن بانوی بزرگوار، در همه ابعاد زندگی،
به ویژه در زندگی مشترک الهام بخش و در رابطه با حقوق دیگران، سیره اش وفا و وفاداری بود. چرا که
ایشان رهروان خویش را بر این اندیشه رهنمون می کردند که وقتی میان دو جوان
پیمان زندگی مشترک بسته می شود، زندگی انفرادی آنان به یک زندگی اجتماعی
تبدیل می گردد و امضای این پیمان مقدس و انسانی بدان مفهوم است که آن دو انسان
با هم پیوند می بندند تا پایان زندگی یار و یاور و وفادار یکدیگر و رفیق
راه هم باشند. خود
حضرت نیز در این رابطه می فرمایند: «ای پسر عمو! از روزی که با تو زندگی کرده ام نه به
تو دروغی گفته و نه خیانتی کرده و نه با تو مخالفتی ورزیده ام. »
اصل همسرداری
حضرت فاطمه (سلام الله علیها)می
فرمایند: «وای به حال زنی که شوهرش را خشمگین کند و خوشا به حال کسی که همسرش
از او خشنود باشد. »سیره فاطمه (سلام الله علیها)در زندگی مشترک، رعایت دقیق و ظریف حقوق و
حرمت همتای زندگیش بود. از این رو کسی که انتظار دارد حقوق و حرمت او از
سوی دیگران رعایت گردد و شخصیت و کرامت او گرامی داشته شود، خود باید حقوق
و حرمت دیگران
را پاس دارد.
اصل برنامه ریزی در خانواده
حضرت فاطمه (سلام الله علیها)سمبل نظم و
انضباط، نمونه ظرافت، دقت و تدبیر بود. ایشان بر این باور بود که دینداری و دین باوری راستین،
پای بست بودن به حساب و کتاب، قانون و مقررات و داشتن نظم و برنامه در زندگی
می باشد.
اصل همکاری و کمک کاری
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در تنگنا،
خستگی و دشواری زندگی بود، ولی چنان نبود که شوهری خودخواه و تن پرور داشته باشد که این همه
کارها و تلاش ها را وظیفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه، علی(علیه
السلام) چنین مردی نبود. او در کار و تلاش مردانه اش کمتر از فاطمه (سلام
الله علیها)نبود.
چه بسیار از کارهای خانه را او انجام می داد. حتی با فاطمه (سلام الله علیها)می نشست و گندم آسیاب می کرد و حتی در مواردی
نان می پخت، رسیدگی به امور بیرون، تهیه نان برای چنان خانواده ای با
فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالی مشروع، آب کشی برای مزرعه و درختان، کار
فردی برای آبیاری
درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگیری از بینوایان، بردن نان و آذوقه برای دردمندان،
عبادت رسمی و حضور در عرصه های سیاسی خود کاری بس وسیع و پردغدغه بود. در عین حال هرآنگاه
که از کار روزمره فارغ می شد و به خانه می آمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله
علیها)می شتافت. اصلاً
یکی از عوامل شادابی و تکامل خانواده ها تعیین حدود مسئولیت افراد در خانواده است. با
تقسیم کار، عدالت اجتماعی در محیط کوچک خانواده سعادت می آفریند. تفاهم و تعاون دو اصل لازم
اخلاقی در تشکیل و پایداری سالم نظام خانوادگی است.
از دیدگاه اسلام مرد حق ندارد همسر خویش
را به چشم یک خدمتکار بنگرد و کارهای خانه را وظیفه واجب او بداند. این صفا، ایثار، صمیمیت،
رأفت و عطوفت زن است که زمینه پذیرش کارهای طاقت فرسایی، چون: خانه داری،
فرزندداری و همسرداری را پدید می آورد. از این رو اسلام مرد را موظف می کند
که همچون گلی
پربها از همسر خویش مراقبت کند.
اما گذشته از این صحبت ها، آیا من و
شمای مادر و همسر که امروز کار و فعالیت در اجتماع و جامعه، جزء جدایی ناپذیر زندگی مان شده،
چقدر به خانه و همسر و فرزندانمان می رسیم. اگر واقعاً درجه اهمیت و اولی را
به خانه داری و همسرداری و فرزندپروری که وظیفه اصلی ماست داده ایم و به کار
بیرون مان هم
می پردازیم که عادلیم و خوش انصاف و حق هم همین است که همسرمان برتر از یک گل از ما مراقبت و
نگهداری و حفاظت نماید. اما اگر نه، کار خانه را ننگ و عار می دانیم و فراموش کرده ایم که برای
چه ازدواج کرده ایم و قرار نیست فرزندانی بی ادب و بی تربیت تحویل جامعه بدهیم و می بایست اول
به نیازهای همسر و فرزندانمان که هم حق طبیعی آن هاست و هم به واسطه
برآوردن این نیازها در درجه اول این خودمان هستیم که به آرامش می رسیم،
لازم است در نظریات و باورهایمان پالایش کنیم و با تفکر و تأمل، به خود
برسیم و به زن بودنمان. زنی که کرامت و شرافت و بزرگی اش برتر است که از دامن
زن، مرد به معراج می رود...
پی نوشت ها :
1 ـ 19/انسان
2 ـ مناقب خوارزمی /ص256.
3 ـ نهج الفصاحه.
منابع
1 ـ در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)دکتر
علی قائمی
2 ـ جامی از زنان کوثر، استاد محمد تقی
مصباح یزدی.
3 ـ نهج الحیاه.
4 ـ بحارلانوار.
5 ـ بیت الاحزان.
6 ـ دلائل الامامه.
7 ـ فرهنگ فاطمه.
8 ـ سیری در سیره ریحانه پیامبر.
9 ـ بانوی نمونه اسلام.